سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 زیارت کربلا و قبر امام حسین (ع) - منتظران دل خفته

زیارت قبر حسین علیه السلام امان از آتش

یکشنبه 87 دی 22 ساعت 11:39 صبح

ثواب زائر قبر حسین علیه السلام
روایت شده است که حضرت خاتم الانبیاء (ص ) در خانه عایشه بود، حسین علیه السلام آمد، عایشه خواست مانع شود، رسول خدا(ص ) جریان آتیه حسین علیه السلام و مقامات او و زائرش را ذکر مى فرماید: که حسین علیه السلام در زمین کربلا کشته و مدفون مى گردد، هرکس او را زیارت کند ثواب یک حجّ و یک عمره من به او داده مى شود، عایشه تعجّب کرد و گفت : ثواب حجّ و عمره شما!
فرمود: بلى ثواب دو حجّ و دو عمره من .
باز عایشه تعجّب کرد! و رسول خدا(ص ) فرمود ثواب سه حجّ و سه عمره من .
همینطور زیاد فرمود، که در روایت چنین است ثواب نود حجّ و نود عمره رسول خدا (ص ) براى زائر قبر حسین علیه السلام است .
البته از این حجّ و عمره تا نود با اعتبار حال و معرفت و محبّت زائر قبر حسین علیه السلام است ، با چه علاقه اى رو به قبر حسین علیه السلام رفته است .
و نیز فرمودند چنین ثوابهاى عظیمى که براى زیارت کننده قبر حسین علیه السلام است موجب دلشادى من گردید. (29)
جوار امام حسین علیه السلام بهتر از بهشت
اگر کسى از گناهان مى ترسد و نمى داند که آیا توبه اش پذیرفته شده است یا خیر؟ رسول خدا (ص ) وعده فرموده است که زوّار قبر حسین علیه السلام و عزادارانش را تنها نگذارد، در وحشتها و ظلمتها از آنان فریاد رسى بفرماید.
در صحراى محشر که هر کس سر گرم خودش مى باشد عدّه اى در جوار امام حسین علیه السلام زیر سایه عرش رحمتند، به قدرى از مجالست با امام حسین علیه السلام مأ نوسند و لذّت میبرند که وقتى حوریان از بهشت برایشان پیغام مى فرستند که ما منتظر شمائیم ، چرا نمى آئید پاسخ مى دهند ما لذّت مجلس امام حسین علیه السلام را به مصاحبت با شما ترجیح میدهیم .
راستى که جاى امیدوارى است بقول شیخ شوشترى اگر مقام ما به حدّى نرسیده باشد که در اوّل محشر نزد امام حسین (ع ) زیر سایه عرش باشیم امیدواریم که در چاله و ظلمتکده جهنّم هم نباشیم پیغمبر ما نجات دهد.
(30)زیارت قبر حسین علیه السلام امان از آتش
مجلسى علیه الرحمه در بحار از جناب سلیمان اعمش که از بزرگان شیعه و نزد همه مسلمین محترم و مورد اعتماد است نقل مى نماید: که در کوفه شبى همسایه ام در خانه من بود در اثناء صحبت فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام را در شب جمعه ذکر نمودم همسایه منکر بود. گذشت ، فردا اعمش و چند نفر دیگر به کربلا رفتند، امّا همسایه را دیدند که زودتر از آنها و گریان آمده است ،
پس از آنکه از او علّت را مى پرسند، گوید: پس از آنکه خوابیدم دیدم قیامت بر پا شده هودجى سیاه پوش از آسمان نازل ودر آن مخدره دو عالم فاطمه زهرا (س ) است ، همه دستها رو بهودج دراز است و تقاضاى شفاعت دارند رقعه هائى به دست اشخاص داده مى شود، نگاه کردم دیدم در آن نو شته ((امان من النار لزوّار قبر الحسین علیه السلام فى لیله الجمعه ))
امان و راحتى از آتش است براى زیارت کنندگان قبر امام حسین علیه السلام در شب جمعه .
گفتم : اى بى بى عالم به من هم لطف بفرما که من سخت به آن نیازمندم فرمود: مگر تو منکر فضیلت زیارت قبر فرزندم حسین علیه السلام نبودى .(31)
( چگونگى استشفا از تربت کربلا )
شیخ اجل ، ابن قولویه ، استاد شیخ مفید رحمه الله در کتاب کامل الزیارة به اسناد خود از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت : به مدینه رفتم و بیمار شدم . حضرت امام محمد باقر علیه السلام مقدارى آشامیدنى در ظرفى که دستمال بالاى آن بود، به وسیله غلام خود برایم فرستاد و گفت : ((این را بخور که امام على علیه السلام به من امر فرموده است که بر نگردم تا این دارو را بیاشامى )).
چون گرفتم و خوردم شربت سردى بود در نهایت خوش طعمى و بوى مشک از آن بلند بود.
پس غلام گفت : ((حضرت فرمود چون بیاشامى به خدمتش بروى )).
من تعجب کردم که گویا از بندى رها شدم . برخاستم به در خانه آن حضرت رفته ، رخصت طلبیدم . حضرت فرمود: ((صحّ الجسم فادخل : بدنت سالم شده داخل شو)).
گریه کنان داخل شدم و سلام کردم . دست و سرش را بوسیدم . فرمود: ((اى محمد! چرا گریه مى کنى ؟))
عرض کردم : ((قربانت گردم مى گویم بر غربت و دورى راه از خدمت شما، و کمى توانایى در ماندن در ملازمت شما که پیوسته به شما بنگرم )).
فرمود: ((اما کمى قدرت ، خداوند تمام شیعیان و دوستان ما را چنین ساخته و بلا به سوى ایشان گردانید؛ امّا غربت تو، پس مؤمن در این دنیا در میان این خلق منکوس غریب است ، تا از این دار فنا به رحمت خداوند برود و در بعد مکان به حضرت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام تأ سّى کن که در زمینى دور از ما در کنار فرات است و اما آنچه از محبت قرب و شوق دیدار ما گفتى و بر این آرزو و توانایى ندارى ، پس خداوند بر دلت آگاه است و تو را بر این نیت پاداش خواهد داد)).
بعد فرمود: ((آیا به زیارت قبر حسین علیه السلام مى روى ؟))
گفتم : ((بلى با بیم و ترس بسیار.))
فرمود: ((هر قدر ترس بیشتر است ثوابش بزرگتر است و هر کس در این سفر خوف بیند از ترس روز قیامت ایمن باشد و با آمرزش از زیارت بر گردد)).
بعد فرمود: آن شربت را چگونه یافتى ؟))
گفتم : ((گواهى مى دهم که شما اهل بیت رحمتید و تو وصى اوصیایى . هنگامى که غلام شربت را آورد، توانایى نداشتم که بر پا بایستم و از خودم ناامید بودم و چون آن شربت را نوشیدم چیزى از آن خوش بوتر و خوش ‍ مزه تر و خنک تر نیافتم . غلام گفت : مولایم فرمود بیا؛ گفتم : با این حال مى روم هر چند جانم برود و چون روانه شدم گویا از بندى رها شدم . پس ‍ سپاس خداى را که شما را براى شیعیان رحمت گردانیده است )).
فرمود: ((اى محمد! آن شربت را که خوردى از خاک قبر حسین علیه السلام بود و بهترین چیزى است که من به آن استشفا مى نمایم و هیچ چیزى را با آن برابر مکن که ما به اطفال و زنان خود مى خورانیم و از آن خیر بسیار مى بینیم )).
فرمود: ((شخصى آن را بر مى دارد و از حائر بیرون مى رود. آن را در چیزى نمى پیچد، پس هیچ جن و جانورى و چیزى که درد و بلایى که داشته باشد نیست ، مگر آنکه آن را استشمام مى کند و برکتش برطرف مى شود و برکتش ‍ را دیگران مى برند و آن تربت که به آن معالجه مى کنند نباید چنین باشد و اگر این علت که گفتم نباشد، هر که آن را به خود بمالد یا از آن بخورد البته در همان ساعت شفا مى یابد و نیست آن مگر مانند حجرالاسود که نخست مانند یاقوتى در نهایت سفیدى بود و هر بیمارى و دردناکى خود را بر آن مى مالید در همان ساعت شفا مى یافت و چون صاحب آن دردها و اهل کفر و جاهلیت خود را بر آن مالیدند سیاه شد و اثرش کم گردید)).
عرض کردم : ((فدایت شوم آن تربت مبارک را من چگونه بردارم ؟))
فرمود: ((تو هم مانند دیگران آن تربت را بر مى دارى ، ظاهر و گشوده و در میان خرجین در جاهاى چرکین مى افکنى پس برکتش مى رود)).
گفتم : ((راست فرمودى .))
فرمود: ((قدرى از آن به تو مى دهم ، چطور مى برى ؟))
عرض کردم : ((در میان لباس خود مى گذارم )).
فرمود: ((به همان قرارى که مى کردى برگشتى . نزد ما از آن هر قدر که مى خواهى بیاشام و همراه مبرکه براى تو سالم نمى ماند)).
آن حضرت دو مرتبه از آن به من نوشانید و دیگر آن درد به من عارض ‍ نشد.(32)
زائر حسین علیه السلام
در کتاب کامل الزیاره و وسایل و کتاب تحفة الزّایر، مجلسى مرحوم روایت نموده است از معاویة بن عمَّار که گفت : روزى بخدمت مولاى خود امام جعفرصادق علیه السلام مشرَّف شدم ، دیدم آن سرور مشغول نماز است چون فارغ شدند، شنیدم که مناجات مى کرد باپروردگار خود و عرض ‍ مى کرد:
اى خداوندیکه مخصوص کرده اى آینده ما را به کرامت ، و وعده داده اى ما را به شفاعت ، و علوم رسالت را به ما داده اى و ما را وارث پیغمبران گردانیده اى و ختم کرده اى امتّان گذ شته را و علم گذشته و آینده را به ما داده اى و ما را مخصوص به وصیّت پیغمبر(ص ) گردانیده اى و دلهاى مردم را مایل به ما گردانیده اى ، بیامرز مرا و برادران مرا به زیارت کنندگان قبر ابى عبداللَّه حسین علیه السلام را که خرج کرده اند مالهاى خود را، و بیرون آورده اند از شهرها بدنهاى خود را، براى رغبت بر نیکى ما و امید ثوابهاى تو در صله ما، و براى شاد گردانیدن پیغمبر(ص ) تو، و اجابت نمودن ایشان امر ما را، و براى خشمى که بر دشمنان ما داخل کرده اند، و مقصود ایشان خوشنودى تو است ، پس عوض ایشان را از جانب ما به خوشنودى بده ،
و حفظ کن ایشان را در شب و روز، و رفیق ایشان را در اهل و اولاد، ایشان را که در وطن خود گذاشته اند، و دفع کن از ایشان شرّ هر جبّار معاند را، و هر ضعیف و قوى از مخلوقات خود و از شرّ شیاطین جنّ و انس را، و بده به ایشان زیاده از آنچه از تو امید دارند،
اى خداوند ما چون دشمنان عیب و سرزنش کردند با ایشان به سبب بیرون آمدن ایشان به زیارت ما پس مانع ایشان نشد از عزم کردن و بیرون آمدن به زیارت ما،
پس رحم کن آن رویهاى ایشان را که مى مالند بر قبر امام حسین علیه السلام و رحم کن بر آن دیده هاى ایشان که گریه و آب چشم آن را جارى کرده اند براى ترحّم بر ما، و رحم کن دلهاى ایشان را که سوخته و جزع کرده اند در مصیبت ما، و رحم کن آن صداهاى ایشان که بلند کرده اند در مصیبت ما، خداوندا آن خانه ها و بدنها را به تو مى سپارم تا سیراب گردانى از حوض ‍ کوثر و روز تشنگى ایشان .
و از این قسمت مناجات و دعا بسیار کرد تا اینکه سر از سجده بر داشت و عرض کردم : آن دعا که در حقّ زوّار و گریه کنندگان امام حسین علیه السلام از شما شنیدم ، که مثل آن را در حقّ کسى که خدا رانمى شناسد مى کردید، گمان دارم که آتش جهنّم هرگز بر او نرسد،
آرزو کردم که خدایا کاش حجّ نکرده بودم و به زیارت امام حسین علیه السلام مشرّف میشدم ، آن حضرت فرمودند: چه مانع است تو را اى معاویه . ترک زیارت حسین علیه السلام نکن ، عرض کردم فدایت شوم نمى دانستم که زیارت آن حضرت اینقدر فضیلت دارد، فرمود:
اى معاویه آنهایى که در آسمان از براى زیارت کننده حسین علیه السلام دعا میکنند ترک نکن زیارت حسین علیه السلام را از ترس و خوف کسى ، زیرا هرکس ترک کند زیارت او را آنقدر حسرت مى برد و آرزو مى کند که اى کاش ‍ آن قدر در نزد قبر آن حضرت مى ماندم که در آنجا مد فون مى شدم .
آیا دوست ندارى که خدا تو را در میان آن اشخاصى که دعا میکند براى ایشان رسول خدا(ص ) و على علیه السلام و فاطمه (س ) و باقى ائمّه معصومین علیه السلام ببیند؟ آیا نمى خواهى از کسانى باشى که در قیامت مى آیند و هیچ گناه براى ایشان نمى باشد؟ آیا نمى خواهى از کسانى باشى که حضرت رسول (ص ) در قیامت با ایشان مصافحه میکند؟(33)
(آرى رسول خدا (ص ) مى فرماید:
مَن مِسَّ جِلدى لَم تَمسَّ النّار. یعنى هرکس بدن مرا لمس کند آتش جهنّم بر او نمى رسد پس معلوم است کسى که با رسول خدا(ص ) مصافحه کند آتش دوزخ را البته نخواهد دید.
اللّهمّ ارزقنى زیارت الحسین بحقّ الحسین و جدّه و ابیه و امّه و اخیه و ذرّیته و بنیه علیه السلام .
خدایا روزى کن زیارت امام حسین علیه السلام را بر ما بحقّ امام حسین علیه السلام و جدّش رسول خدا (ص ) و پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و مادرش فاطمه زهرا(س ) و برادرش امام حسن علیه السلام واولادش علیه السلام .
ثواب کربلا


مقدّس زنجانى نوشته که در بعضى روایت وارد شده که در عوض هر درهمى که زائران امام حسین علیه السلام در خصوص زیارت آن حضرت مصرف کنند دوازده هزار شهر در بهشت از خداوند عالم به ایشان عطاء مى شود، و به هر قدمى که بر مى دارند ثواب هفتاد حجّ و هفتاد عمره مى باشد،
و هر گاه در آن سفر بمیرند ملائکه رحمت مشایعت ایشان مى کنند و حنوط و کفن او را از بهشت مى آورند، و براى او نماز میگذارند، و از ریاحین بهشت بر قبر او فرش مى کنند و از هر طرف به قدرى که چشم کار مى کند قبر او را وسیع مى گردانند، و تا روز قیامت درى از بهشت بر قبر او مى گشایند و چون زائران امام حسین علیه السلام به حوالى کربلا رسند، صدّیقه کبرى فاطمه زهرا (س ) با جمعى از حوریان بهشت به پیشواز ایشان مى آیند و حضرت فاطمه (س ) با مقنعه خود گرد و غبار راه را از روى ایشان پاک میکند، و به ایشان مى فرماید:
خوش آمدید اى زائران فرزند غریب من ، مژده باد شما را به جمیع خیرات دنیا و آخرت پس صدّیقه طاهره در زیارت پسر مظلومش با ایشان موافقت مى کند و ایشان را به منزل مى رساند و ثواب هزار حجّ مقبول و هزار عمره مقبول مانند حجّ و عمره رسول خدا (ص ) در نامه اعمالش مى نویسند و به ایشان عطاء فرماید، و چون بخواهد به خانه خود مراجعت نماید رسول خدا(ص ) ملکى به نزد قبر او فرستاده سفارش مى کند که رسول خدا(ص ) مى فرماید:
که عملت را از سر بگیر بدرستى که خداوند عالم گناهان گذشته تو را آمرزید.


نوشته شده توسط : سادات

نظرات دیگران [ نظر]


خاک حسین در دست پیامبر (ص )

یکشنبه 87 دی 22 ساعت 11:36 صبح

مرور سلمان (ره ) به کربلا
روایت شده است ، وقتى که جناب سلمان (ره ) از جانب امیرالمؤمنین علیه السلام به حکومت مداین مأ مور گردید، و عازم مدائن شد، آن عالى مقام با کاروانى همراه شد، و به درازگوشى سوار شده بود به منزل مى رفتند.
و قانون آن جناب بود که یک فرسخ راه را سوار الاغ میشد، و یک فرسخ راه را پیاده مى رفت تا آن حیوان هم ناراحت نشود، و در میان اهل قافله قانونِ مراعات احوال حیوانِ مرکوب آن جناب معروف و معلوم شده بود.
در منزلى از منازل که نوبت سوارى الاغ بود، آنجناب سوار شده و به قدر نیم فرسخ سوار بود، که ناگاه اهل قافله دیدند، آن جناب بى اختیار از الاغ مرکوب خود پیاده شد، و بى اختیار خود را به زمین انداخت و زمین را به آغوش کشید، و مانند ابر بهارى زار زار میگریست ، اهل قافله متعجب شدند وبه سوى ایشان متو جّه شدند.
ناگاه دیدند بعد از زمانى از آن زمین گریان و نالان برخاست وچند قدم راه رفت ، باز خود را به زمین افکند، صداى گریه و ناله بلند کرد، زمانى با شدّت گریست ، بعد از آن قدرى رفته باز خود را به زمین افکند، با شدّت تمام صیحه و ضجّه زده ، مانند زن ثلکى مى گریست و مى نالید تا این که براى اهل قافله معلوم شد که آن زمین ،زمین کربلا است . (2)
زمین کربلا
مرحوم جنّت مکان حاج حسین نورى در دارالسلام خود نقل کرده است که در کتاب کلمه طیّبه از مرحوم میرزا سید على صاحب شرح کبیر که مى فرماید: من عصرهاى پنجشنبه مواظبت داشتم به زیارت قبرهائى که در اطراف خیمه گاه است .
شبى در عالم رؤ یا دیدم که رفته ام به زیارت همان قبرها، ناگهان شنیدم هاتفى به زبان فارسى مى گوید: خوشا به حال کسى که در این زمین مقدس ( کربلا) مدفون شود، اگر چه با هزاران گناه باشد از هول قیامت سالم مى ماند، و هیهات که از هول قیامت سلامت باشد، کسى که در این زمین دفن نشود. (3)

خاک حسین در دست پیامبر (ص )
در روایت اهل سنت و شیعه مستندا نقل شده است که امّ سلمه همسر پیامبر (ص ) مى گوید:
روزى رسول خدا (ص ) مشغول استراحت بودند که دیدم امام حسین علیه السلام وارد شدند، و بر سینه پیامبر(ص ) نشستند، حضرت رسول (ص ) فرمودند: مرحبا نور دیده ام ، مرحبا میوه دلم ، چون نشستن حسین علیه السلام بر سینه پیامبر (ص ) طولانى شد، پیش خودم گفتم ! که شاید پیامبر(ص ) ناراحت شوند ،و جلو رفتم ، تا حسین علیه السلام را بر دارم .
حضرت پیامبر (ص ) فرمودند: امّ سلمه تا وقتى که حسینم خودش ‍ مى خواهد بگذار بر سینه ام بنشیند، و بدان که هر کس باندازه تار مویى حسینم را اذیّت کند مانند آن است که مرا اذیّت کرده است .
امّ سلمه مى گوید: من از منزل خارج شدم ، و وقتى باز گشتم به اتاق رسول خدا(ص ) دیدم پیامبر (ص ) گریه مى کند، خیلى تعجّب کردم ! و عرض ‍ کردم یا رسول اللّه خداوند هیچگاه تو را نگریاند، چراناراحتید؟ ملاحظه کردم و دیدم حضرت پیامبر(ص ) چیزى در دست دارد، و بدان مینگرد و مى گرید. جلوتر رفتم و دیدم مشتى خاک در دست دارد.
سؤ ال کردم یا رسول اللّه این چه خاکى است که تو را این همه ناراحت مى کند. رسول اکرم (ص ) فرمودند:
اى امّ سلمه الان جبرئیل بر من نازل شد و عرض کرد که این خاک از زمین کربلا است . و این خاک فرزند تو حسین علیه السلام است که در آنجا مدفون مى شود.
یا امّ سلمه بگیر این خاک را و بگذار در شیشه اى ، هر وقت که دیدى رنگ خاک به خون گرائید، آنوقت بدان که فرزندم حسین علیه السلام به شهادت رسیده است .
امّ سلمه مى گوید: آن خاک را از رسول خدا(ص ) گرفتم که بوى عطر عجیبى میداد. هنگامى که امام حسین علیه السلام بسوى کربلا سفر کردند، من نگران بودم و هر روز به آن خاک نظر مى کردم ، تا یک روز دیدم که تمام خاک تبدیل به خون شده است و فهمیدم که امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده اند. لذا شروع کردم به ناله و شیون کررم و آن روز تا شب براى حسین گریستم ، آن روز هیچ غذا نخوردم تا شب فرا رسید، از شدّت ناراحتى و غصّه خوابم برد.
در عالم خواب رسول خدا (ص ) را دیدم ، که تشریف آوردند ولى سر و روى حضرت خاک آلود است ! و من شروع کردم به زدودن خاک وغبار از روى آن حضرت و عرض کردم یا رسول اللّه (ص ) من بفداى شما، این گرد و غبار کجاست که بر روى شما نشسته است .
فرمود: امّ سلمه الان حسینم را دفن کردم !، (4)
( مناظره اى درباره سجده )
( بر مهر و تربت امام حسین علیه السلام )
یکى از علماى اهل تسنّن که از فارغ التحصیلان دانشگاه ((الازهر)) مصر است به نام ((شیخ محمد مرعى انطاکى )) از اهالى سوریه ، بر اثر تحقیقات دامنه دار به مذهب تشیّع گرایید، و در کتابى به نام ((لماذا اخترت مذهب الشّیعه )) علل گرایش خود را با ذکر مدارک متقن ذکر نموده است ، در اینجا به یکى از مناظرات او با دانشمندان اهل تسنّن پیرامون سجده بر مهرى که از تربت حسینى است . توجّه کنید:
محمد مرعى در خانه اش بود، چند نفر از دانشمندان اهل تسنّن که بعضى از آنها از دوستان سابق او در دانشگاه الازهر بودند، به دیدار او آمدند و در آن دیدار، بحث و گفتگوى زیر رخ داد:
دانشمندان : شیعیان بر تربت حسینى سجده مى کنند، آنها به همین علّت که بر مهر تربت حسینى سجده مى کنند، مشرک هستند.
محمد مرعى : سجده بر تربت ، شرک نیست ؛ زیرا شیعیان بر تربت براى خدا، سجده مى کنند، نه اینکه براى تربت سجده کنند، اگر به پندار شما به فرض محال ، در درون تربت چیزى وجود دارد، و شیعیان به خاطر آن چیز، آن را سجده کنند، نه اینکه بر آن سجده نمایند، البته چنین فرضى ، شرک است ، ولى شیعیان براى معبود خود که خدا باشد سجده مى کنند، نهایت اینکه هنگام سجده براى خدا، پیشانى را بر تربت مى گذارند.
به عبارت روشنتر: حقیقت سجده ، نهایت خضوع در برابر خدا است ، نه در برابر مهر تربت .
یکى از حاضران (به نام حمید): احسن بر تو که تجزیه و تحلیل زیبایى نمودى ، ولى این سؤ ال براى ما باقى مى ماند که چرا شما شیعیان ، اصرار دارید که بر تربت حسینى سجده نمایید؟ چرا بر سایر چیزها سجده نمى کنید؟ همان گونه که بر تربت سجده مى کنید؟
محمّد مرعى : اینکه ما بر خاک سجده مى کنیم ، بر اساس حدیثى است که مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ((جُعِلَتْ لِىَ الاَرضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً)): ((زمین براى من سجده گاه و پاکیزه قرار داده شده است )).
بنا بر این به اتّفاق همه مسلمین ، سجده بر خاک خالص ، جایز است ، از این رو ما بر خاک سجده مى کنیم .
حمید: چگونه مسلمانان بر این امر اتّفاق نظر دارند؟
محمد مرعى : هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله از مکّه به مدینه هجرت کرد، در همان آغاز، به ساختن مسجد دستور داد، آیا این مسجد فرش داشت ؟
حمید: نه ، فرش نداشت .
محمّد مرعى : پس پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان بر چه چیزى سجده مى کردند؟
حمید: بر زمینى که از خاک ، فرش شده بود، سجده مى کردند؟
محمّد مرعى : بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله ، مسلمانان در عصر خلافت ابوبکر و عمر و عثمان بر چه سجده مى کردند؟ آیا مسجد فرش ‍ داشت ؟
حمید: نه ، فرش نداشت ، آنها نیز بر خاک زمین مسجد سجده مى نمودند.
محمّد مرعى : بنابراین به اعتراف شما، پیامبر صلى الله علیه و آله در همه نمازهاى خود بر زمین سجده کرده است ، همچنین مسلمانان در عصر او و در عصر بعد از او، روى این اساس ، قطعاً سجده بر خاک ، صحیح است .
حمید: اشکال من این است که شیعیان ، تنها بر خاک ، سجده مى کنند، آن هم خاکى که از زمینى گرفته و به صورت مهر در آورده ، آن را در جیب خود مى نهند و بر آن سجده مى نمایند.
محمد مرعى : اوّلاً؛ به عقیده شیعه ، سجده بر هر گونه زمین ، خواه سنگ فرش باشد و خواه زمین خاکى باشد، جایز است .
ثانیا؛ نظر به اینکه شرط است محل سجده پاک باشد، پس سجده بر زمین نجس یا خاک آلود جایز نیست ، از این رو قطعه اى از گِل خشکیده (به نام مهر) را که از خاک پاک تهیّه شده ، با خود حمل مى کنند، تا در نماز بر خاکى که مطمئناً پاک و تمیز است سجده کنند، با علم به اینکه آنها سجده بر خاک زمین را که نجس بودن آن را نمى دانند، جایز مى دانند.
حمید: اگر منظور شیعه ، سجده بر خاک پاک خالص است چرا مقدارى از خاک را حمل نمى کنند، بلکه ((مُهر)) حمل مى کنند؟
محمد مرعى : نظر به اینکه حمل خاک موجب خاک آلودگى لباس مى شود، از این رو خاک را در هر جا بگذارند طبعاً دست و لباس ، خاک آلود مى شود، شیعیان همان خاک را با آب مى آمیزند و گل مى کنند و سپس همان گل در قالب زیبا، خشک مى شود و به صورت مهر در مى آید، که دیگر حمل آن ، زحمت نیست و موجب خاک آلودگى لباس و دست نخواهد شد.
حمید: چرا شما بر غیر خاک ، مانند حصیر و قالى و زیلو و... سجده نمى کنید؟
محمد مرعى : گفتیم غرض از سجده ، نهایت خضوع در برابر خدا است ، اینک مى گوییم ، سجده بر خاک ، خواه خشکیده (مهر) و خواه نرم ، دلالت بیشترى بر خضوع در برابر خدا دارد؛ زیرا خاک ، ناچیزترین اشیا است ، و ما بالاترین عضو بدن خود (یعنى پیشانى ) را بر پایین ترین چیز (خاک ) در حال سجده مى نهیم ، تا با خضوع بیشتر، خدا را عبادت کنیم ، از این رو، مستحب است که جاى سجده پایینتر از جاى دستها و پاها باشد، تا بیانگر خضوع بیشتر گردد، و همچنین مستحب است در سجده ، سر بینى خاک آلود شود، تا دلالت بیشتر براى خضوع داشته باشد، بنابراین ، سجده بر قطعه اى از خاک خشکیده (مهر)، بهتر از سجده بر سایر اشیایى است که سجده بر آن روا است ، چرا که اگر انسان در سجده ، پیشانى خود را بر روى سجّاده گرانقیمت یا بر قطعه طلا و نقره و امثال آنها و یا بر قالى و لباس گرانبها بگذارد، از تواضع و خضوعش ، کاسته مى شود، و چه بسا هیچ گونه دلالتى بر کوچکى بنده در برابر خدا نداشته باشد.
با این توضیح : آیا کسى که سجده بر خاک خشکیده (مهر) مى کند تا تواضع و خضوعش در پیشگاه خدا، رساتر باشد، مشرک و کافر خواهد بود؟ ولى سجده بر چیزى (مانند قالى و سنگ مرمر و...) که مخالف تواضع است ، تقرّب به خدا است ؟!، هر کس چنین تصوّر کند، تصوّر باطل و بى اساسى نموده است .
حمید: پس این کلمات چیست که بر روى مهرهایى که شیعه بر آنها سجده مى کنند، نوشته شده است ؟
محمد مرعى : اوّلاً؛ همه تربتها داراى نوشته نیست ، بلکه بسیارى از آنها بدون نوشته است .
ثانیاً؛ در بعضى از آنها نوشته شده که : ((سُبْحانَ رَبِىَّ الاَعْلى وَ بِحَمْدِهِ)) که اشاره اى به ذکر سجده است ، و در بعضى نوشته شده که این تربت از زمین کربلا گرفته شده ، تو را به خدا سوگند آیا این نوشته ها، موجب شرک است ؟ و آیا این نوشته ها، تربت را از خاکى که سجده بر آن صحیح مى باشد، خارج مى کند؟
حمید: نه ، هرگز موجب شرک و عدم جواز سجده بر آن نیست ، ولى یک سؤ ال دیگر دارم و آن اینکه در تربت زمین کربلا، چه خصوصیّتى وجود دارد، که بسیارى از شیعیان مقیّد هستند تا بر تربت حسینى ، سجده کنند؟
محمد مرعى : رازش این است که در روایات ما از امامان اهلبیت علیهم السلام نقل شده که : ارزش سجده بر تربت امام حسین علیه السلام بر تربتهاى دیگر بیشتر است .
امام صادق علیه السلام فرمود: ((اَلسُّجُودُ عَلى تُرْبَةِ الْحُسَیْنِ یَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعِ)): ((سجده بر تربت حسین علیه السلام حجابهاى هفتگانه را مى شکافد))(5) یعنى موجب قبولى نماز، و صعود آن به سوى آسمان مى گردد.
نیز روایت شده که : ((آن حضرت فقط بر تربت حسین علیه السلام سجده مى کرد، به خاطر تذلّل و کوچکى در براى خداى بزرگ )).(6)
بنابراین ، تربت حسین علیه السلام داراى یک نوع برترى است که در تربتهاى دیگر، آن برترى نیست .
حمید: آیا نماز بر تربت حسین علیه السلام موجب قبول شدن نماز در پیشگاه خدا مى شود، هر چند باطل باشد؟
محمد مرعى : مذهب شیعه مى گوید: نمازى که فاقد یکى از شرایط صحّت نماز باشد، باطل است و قبول نخواهد شد، ولى نمازى که داراى همه شرائط صحّت است ، اگر در سجده اش بر تربت امام حسین علیه السلام سجده گردد، قبول مى شود و موجب ارزش و ثواب بیشتر خواهد شد.
حمید: آیا زمین کربلا از همه زمینها، حتى از زمین مکّه و مدینه برتر است ، تا گفته شود که نماز بر تربت حسین علیه السلام بر نماز بر همه تربت ها برتر مى باشد؟
محمّد مرعى : چه مانعى دارد که چنین خصوصیّتى را خداوند در تربت زمین کربلا قرار داده باشد.
حمید: زمین مکّه که همواره از زمان آدم علیه السلام تا کنون ، جایگاه کعبه است ، و زمین مدینه که جسد مطهّر پیامبر صلى الله علیه و آله را در بر گرفته است ، آیا مقامى کمتر از مقام زمین کربلا دارند؟ این عجیب است ، آیا حسین علیه السلام بهتر از جدّش پیامبر صلى الله علیه و آله است ؟
محمد مرعى : نه ، هرگز؛ بلکه عظمت و شرافت حسین علیه السلام به خاطر عظمت مقام و شرافت رسول خدا صلى الله علیه و آله است ، ولى راز این که خاک کربلا برترى یافته این است که امام حسین علیه السلام در آن سرزمین در راه دین جدّش به شهادت رسیده است ، مقام حسین علیه السلام جزئى از مقام رسالت است ، ولى نظر به اینکه آن حضرت و بستگان و یارانش ، در راه خدا و برپا دارى اسلام ، و استوارى ارکان دین ، و حفظ آن از بازیچه هوسبازان ، جانبازى کرده و به شهادت رسیده اند، خداوند متعال به خاطر آن ، سه ویژگى به امام حسین علیه السلام داده است :
1 - دعا در زیر قبّه مرقد شریفش به استجابت مى رسد.
2 - امامان ، از نسل او هستند.
3 - و در تربت او، شفا هست .
آیا اعطاى چنین خصوصیتى به تربت حسین علیه السلام اشکالى دارد؟ و آیا معنى اینکه بگوییم زمین کربلا از زمین مدینه برترى دارد، این است که بگوییم امام حسین علیه السلام بر پیامبر صلى الله علیه و آله برترى دارد، تا شما به ما اشکال کنید؟!
بلکه مطلب به عکس است ، بنابراین ، احترام به تربت امام حسین علیه السلام احترام به حسین علیه السلام است و احترام به او، احترام به خدا، و جدّ امام حسین علیه السلام یعنى رسول خدا صلى الله علیه و آله است .
وقتى که سخن به اینجا رسید، یکى از حاضران که قانع شده بود، در حالى که شادمان بود برخاست و بسیار سخن مرا ستود و از من تمجید کرد و کتابهاى شیعه را از من درخواست نمود و به من گفت : گفتار تو بسیار بجا و شایسته است ، من خیال مى کردم که شیعیان ، حسین علیه السلام را برتر از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى دانند، اکنون حقیقت را دریافتم ، و از بیانات زیبا و گویاى شما سپاسگزارم ، از این پس خودم مهرى از تربت کربلا را همراه خود بر مى دارم و بر آن نماز مى خوانم .(7)
مشتى از خاک کربلا در دست على علیه السلام
حرثمه مى گوید:
چون از جنگ صفین همراه على علیه السلام برگشتیم ، آن حضرت وارد کربلا شد. و در آن سرزمین نماز خواند. آن گاه مشتى از خاک کربلا برداشت و آنرا بوئید سپس فرمود:
واها لک یا تربة لیحشرنَّ منک قوم یدخلون الجنّة بغیر حساب
آه اى خاک ! حقّا که از تو مردمانى برانگیخته شوند که بدون حساب داخل بهشت گردند.
وقتى حرثمه به نزد همسرش که از شیعیان على علیه السلام بود بازگشت ماجرائى را که در کربلا پیش آمده بود براى وى نقل کرد، و با تعجب پرسید: این قضّیه را على علیه السلام از کجا و چگونه مى داند؟
حرثمه مى گوید: مدتى از ماجرا گذشت . آنروز که عبیدالله بن زیاد لشگر بجنگ امام حسین علیه السلام فرستاد، من هم در آن لشگر بودم .
هنگامى که به سرزمین کربلا رسیدم ناگهان همان مکانى را که على علیه السلام در آنجا نماز خواند و از خاک آن برداشت و بویید دیدم ، و شناختم و سخنان على علیه السلام به یادم افتاد.
لذا از آمدنم پشیمان شده ، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسین علیه السلام رسیدم ، و بر آن حضرت سلام کردم و آنچه راکه در آن محل از پدرش على علیه السلام شنیده بودم ، برایش نقل کردم امام حسین علیه السلام فرمود:
آیا به کمک ما آمده اى یا به جنگ ما؟
گفتم : اى فرزند رسول خدا! من به یارى شما آمده ام نه به جنگ شما!
امّا زن و بچّه ام را گذارده ام و ازجانب ابن زیاد برایشان بیمناکم . امام حسین علیه السلام این سخن را که شنید فرمود:
حال که چنین است از این سرزمین بگریز که قتلگاه ما را نبینى و صداى ما را نشنوى . بخدا سوگند! هر کس امروز صداى مظلومیّت ما را بشنود و به یارى ما نشتابد، داخل آتش جهنّم خواهد شد.(8)
هیچکس را از کربلا به سوى جهنم نمى برد
آخوند ملا محمّد کاظم هزارجریبى (رضوان الله علیه ) فرمود: شنیدم از آقا میرزا محمّد شهرستانى که عالم جلیل القدرى بود که بر جنازه سید بحرالعلوم نماز خواند فرمود:
من در اوایل جوانى مجاورت زمین کربلا را اختیارکرده بودم رفیقى داشتم صالح و متقى ، مجاور نجف اشرف بود، از اهل خاتون آباد، اسمش حاج حسن على بود مکرر مرا تکلیف مى کرد به نجف بروم و در آنجا مجاورت نمائیم ، زیرا در کربلا قساوت مى آورد و مجاورت در نجف به مراتب بهتر است ، تا شبى خواب دیدم در رواق حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مى باشم و همان رفیقمان حاج حسن على هم آنجا بود و بر من مجاورت کربلا را باز انکار مى کرد.
ناگاه دیدم آقا امام زمان - (عجل اللّه فرجه الشریف ) - در رواق تشریف دارند حاج حسن على خدمت آن حضرت عرض کرد: یابن رسول اللّه ، شما اینجا تشریف دارید و مردم به زیارت شما، به سامرا مى آیند. فرمود:
آنجا هم هستم ، پس بدست مبارک اشاره کرد بسوى ضریح و فرمود:
((بحقّ امیرالمؤمنین لا یقوّدون احد امن کربلا الى جهنّم ))
یعنى : به امیرالمومنین قسم که هیچ کس را از کربلا به سوى جهنّم نمى برند سپس فرمود: به شرط این که شبى را در آنجا مانده باشد من گمان کردم ، مقصود حضرت از بیتوته یعنى مشغول عبادت باشد.
من عرض کردم : ما شبها را مى خوابیم تا هنگام طلوع آفتاب فرمود: اگر چه خوابیده باشد تا هنگام طلوع آفتاب به این جهت من هم مجاورت زمین کربلا را اختیار کردم .(9)
تابوت مرد عاصى و غبار کربلا


مرحوم تاج الدّین حسن سلطان محمد( رضوان اللّه تعالى علیه ) در کتاب خود مینویسد :
در بغداد مرد فاسقى بود که هنگام احتضار وصیّت کرده بود که مرا ببرید نجف اشرف دفن کنید شاید خداوند مرا بیامرزد و بخاطر حضرت امیر المومنین علیه السلام ببخشد.
چون وفات کرد قوم و خویشان او حسب الوصیّة او را غسل داده و کفن نمودند و در تابوتى گذاردند و بسوى نجف حمل کردند.
شب حضرت امیر علیه السلام به خواب بعضى از خدّام حرم خود آمدند، و فرمودند: فردا صبح نعش یک فاسق را از بغداد مى آورند که در زمین نجف دفن کنند، بروید و مانع این کار شوید! و نگذارید او را در جوار من دفن کنند.
فردا که شد خدّام حرم مطهّر یکدیگر را خبر کردند، رفتند و در بیرون دروازه نجف ایستادند، که نگذارند که نعش آن فاسق را وارد کنند، هر قدر انتظار کشیدند کسى را نیاوردند.
شب بعد باز در خواب دیدند حضرت امیر علیه السلام را که فرمود: آن مرد فاسق را که شب گذشته گفتم نگذارید وارد شوند فردا میآیند، بروید و به استقبال او، و او را با عزّت و احترام تمام بیاورید و در بهترین جاها دفن کنید. گفتند: آقا شب قبل فرمودید نگذارید و حالا میفرمائید بهترین جا دفن شود!؟
حضرت فرمود: آنهایى که نعش را مى آوردند، شب گذشته راه را گم کردند، و عبورشان به زمین کربلا افتاد، باد وزید خاک و غبار زمین کربلا را در تابوت او ریخته از برکت خاک کربلا و احترام فرزندم حسین علیه السلام خداوند از جمیع تقصیرات او گذشت او را آمرزید و رحمت خود را شامل حالش ‍ گردانیده است . (10)

فضیلت کربلا بر مکّه
عن الصّادق علیه السلام انّ ارض الکعبة قال مَن مِثلى و قد بنى بیت اللّه على ظهرى یاتینى النّاس من کل فجّ عمیق و جعلت حرم اللّه و امنه ، فاوحى اللّه الیها کفّى و قرّى ما فضل ما فضّلت به فیها اعطیت ارض کربلا الّا بمنزلة الّا برّة غمت فى البحر فحملت من مأ البحر و لولا تربة الحسین علیه السلام ما فضّلتک و لولا ما ضمّنة کربلا لما خلقتک و لا خلقت الذّى افتخرت به فقرىّ و استقرّى و کونى دنیا متواضعا ذلیلا مهیمنا غیر مستنکف و لا مستکبر لارض کربلا والّا مسخنده و هویت بک فى نار جهنّم .
ترجمه : امام صادق علیه السلام فرمودند: مکه سخن گفت به کرامت هاى خداوند تفاخر نمود و گفت : کیست مانند من و حال آنکه خانه خدا روى من بنا شده و مردم از اطراف به جانب من مى آیند، چون مکّه تفاخر نمود وحى شد، که اى مکّه بجاى خود باش ، نیست فضل خانه که سبب فضل تو است در جنب فضل کربلا، مگر به مانند سوزنى که در دریا فرو برند، پس چه اندازه آب از دریا برمیدارد،
و اگر خاک کربلا نبود تو را فضیلت نمیدادم ، و اگر آن شخص (امام حسین علیه السلام ) که در آنجا مدفون است نبود نه تو را و نه خانه را خلق مى کردم پس بجاى خود باش و تواضع و خشوع نما، و تکبّر مکن بر کربلا و الّا تو را به جهنّم خواهم انداخت . (11)
و قال على بن الحسین علیه السلام اتّخذ اللّه ارض کربلا حرما قبل ان یتّخذ مکّة حرما باربعة عشرین الف عام و انّها تزهر لاهل الجنّة کالکوکب الدّرى . (12)
امام سجّاد علیه السلام فرمودند: خداوند زمین کربلا را حرم قرار داد 24 هزار سال قبل از آنکه مکّه را حرم قرار دهد، و آن زمین میدرخشد براى مردم بهشت مانند ستاره درخشان .
و عن ابى جعفر علیه السلام قال خلق اللّه کربلا قبل ان یخلق الکعبة باربعة عشرین الف عامٍ و قدّسها و بارک علیها فما زالت قبل ان یخلق اللّه الخلق مقدّسة و مبارکة و لاتزال کذلک و جعلها اللّه افضل الارض فى الجنّة .
و امام باقر علیه السلام مى فرماید: خداوند کربلا را خلق کرد 24 هزار سال قبل از آنکه کعبه را خلق نماید و آن زمین را مقدس نمود و برکت داد و قبل از آن خلق ننموده بود مقدّسى و مبارکى مانند آن زمین و خداوند زمین کربلا را در بهشت افضل زمینها قرار داده است . (13)

خاک کربلا مانع آتش
فاضل کامل سیّد الواعظین مرحوم سیّد محمود امامى اصفهانى (رحمة اللّه علیه ) نقل نموده اند:
یکى از خلفاى بنى مروان اولاد دار نمى شد به مقتضاى عقیده فاسد خود نذر کرد که اگر خدا پسرى به او بدهد، او را بر سر راه زوّارهاى حضرت سیّدالشهدأ علیه السلام بفرستد، و آنها را به قتل برساند.
اتفاقا بعد از مدّتى خداوند پسرى به او عطاء مى نماید، تا اینکه بزرگ میشود و به او وصیّت مى کند که باید بروى سر راه زوّارهاى حسین علیه السلام و آنها را به قتل برسانى .
پسر شبى در خواب دید قیامت است و ملائکه غلاض و شداد جمعى را مى برند بسوى جهنّم ، تا یک شخص را آوردند بکشند بسوى آتش ، رسول خدا (ص ) به ملائک فرمود: اگر چه این مرد گناه کار است لیکن شما نمى توانید او را به جهنّم ببرید زیرا روزى به زمین کربلا مى گذشت غبارى از آن زمین بر بدن او نشسته است .
عرض کردند: غبار را از او مى شوئیم ، حضرت فرمود: غبار را میشوئید امّا چشم او که به بقعه و بارگاه فرزندم حسین علیه السلام افتاده نمى شود که بشوئید. پس ملائکه عذاب او را رها کردند و ملائکه رحمت آمدند و او را به بهشت بردند. آن پسر از خواب بیدار شد و از قصد فاسد خود بر گشت و توبه نمود و فورا به زیارت آن حضرت رفت و زوار را حرمت و نوازش ‍ مى کرد.(14)]

امام حسن عسگرى علیه السلام و زوّار کربلا و خراسان
روایت شده که روزى دو نفر از محّبان ، یکى از زیارت خراسان و دیگرى از زیارت کربلا به شهر سرمن راى (سامرّا) وارد مى شدند پس احوالات را به خدمت امام حسن عسگرى علیه السلام معروض داشتند آن حضرت ، آن دو را پیشواز کردند، امّا در وقت مراجعت آن حضرت پیاده تشریف مى آوردند، یکى از اصحاب عرض کرد:
یابن رسول اللّه اسب سوارى موجود است چرا سوار نمى شوید، فرمودند: به خود گوارا نمى بینم که دوستان و محبّان ما پیاده باشند و من سوار شوم ، پس با همان حال با آن دو نفر به خانه ایشان تشریف آوردند.
آن حضرت به ایشان نظر مبارک مى کرد و مى گریست به حدّى که عرض ‍ کردند: یابن رسول اللّه سبب گریه شما چیست ؟
فرمودند: سبب گریه من این دو نفر زائر هستند، وقتى به زائر خراسان نظر میکنم جدّم امام رضا علیه السلام به خاطرم مى آید که در ولایت غریب ، بى کس و تنها به او زهر دادند و جگر مبارکش را پاره پاره نمودند و احدى نبود تا او را یارى و دلدارى نماید.
و وقتى به این زائر مى نگرم به خاطرم میرسد که جدّم سیّدالشهداء(ع ) که در روز عاشورا با لب تشنه و جگر سوخته و بى کس و تنها در میان اهل ظلم و جفا با بدن پاره پاره بر روى خاک و ریگهاى کربلا افتاده بود و درمیان اهل ظلم کسى نبود که یارى اش کند پس هر کس که یارى و اعانت زوّار ما را کند گویا ما را اعانت و یارى کرده است . (15)
ورود امام حسین علیه السلام به کربلا
در مورد ورود حضرت سیّدالشهداء ابى عبداللّه الحسین علیه السلام به سرزمین کربلا اختلاف است ولى اصحّ تواریخ در مورد ورود آن حضرت به این سرزمین پر بلا روز دوم محرم الحرام سال 61 هجرى مى باشد طبق روایت صحیح زمانى که حضرت به آن زمین رسیده ، پرسیدند این سرزمین چه نام دارد؟ جواب دادند قادسیه ، حضرت دوباره پرسیدند! آیا نام دیگرى دارد؟ عرض کردند نینوا! حضرت باز فرمودند! آیا نام دیگرى دارد؟ عرض ‍ کردند!به این سرزمین طَفّ نیز میگویند، دو باره فرزند رسول خدا(ص ) پرسیدند: دیگر چه نام دارد؟ عرض کردند: آرى ! این سرزمین را کربلا نیز مى گویند.
چون حضرت نام کربلا را شنیدند، فرمودند:
اللهمّ انّى اعوذ بِکَ مِنَ الکَربِ و البَلا
یعنى خدا یا پناه مى برم بر خودت از همه مشکلات و بلاها.
و نیز فرمودند: ههنا مَناخُ رِکابِنا و مَحَطُّ رِحالِنا و مقتَلُ رجالِنا وَ مَسفَکُ دِمائِنَّا...
بعد از آن فرمود: این موضع کرب و بلا و محل محنت و عنا است ، فرود آیید که این جا منزل و محل خیمه هاى ماست و این زمین جاى ریختن خون ما است و در این جاست که قبرهاى ما واقع میشود.
و فرمودند: رسول خدا (ص ) مرا از اینها خبر داده است . و در آن جا فرود آمدند. امّا همان زمان لشکر دشمن نیز در همان مکان اردو زد و چون روز دیگر شد چهار هزار لشگر دشمن در آن زمین پر بلا منزل کردند، (16)
قربان مظلومیّتت یا ابا عبداللّه الحسین علیه السلام .
الا لعنة اللّه على القوم الظالمین
تربت کربلا
در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زانیه اى بود که هر وقتى بچه اى از طریق نا مشروع مى زائید به تنور مى انداخت . و آنها را مى سوزاند، تا این که اجلش رسید و مرد.
اقربا و خویشان او زن را غسل و کفن کردند و نماز برایش خواندند و به خاکش سپردند، ولى یک وقت متوجّه شدند زمین جنازه این زن بد کاره را قبول نمى کند و به بیرون انداخت ، آن عده که در جریان دفن این زن بد کاره شرکت داشتند احساس کردند شاید اشکال از زمین و خاک باشد جنازه را در جاى دیگرى دفن کردند، دوباره صحنه قبل تکرار شد، یعنى زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تکرار شد.
مادرش متعجب شد آمد محضر مقدّس آقا امام صادق علیه السلام و گفت : اى فرزند پیامبر به فریادم برس ...
و جریان را براى حضرت بازگو کرد و متمسک و ملتجى به حضرت گردید، وجود مقدّس آقا امام صادق علیه السلام وقتى جریان را از زبان مادرش ‍ شنید متوجّه شد کار آن زن زنا و سوزاندن بچه هاى حرام زاده بود، فرمود:
هیچ مخلوقى حقّ ندارد مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط به دست خالق است .
مادر آن زن بد کاره به امام عرض کرد: حالا چه کنم . حضرت فرمود: مقدارى از تربت جدّم سیدالشهداء ابى عبداللّه الحسین علیه السلام را همراه جنازه اش در قبر بگذارید زیرا تربت جدّم حسین علیه السلام مشکل گشاى همه امور است مادر زن زانیه مقدارى تربت کربلا تهیه نمود و همراه جنازه گذاشت ، و دیگر تکرار نشد.(17)
حضرت نوح و کربلا


در کتاب شریف المشاهد شیخ شبسترى (ره )
روایت کرده که چون حضرت نوح علیه السلام کشتى را بنا نمود و صد هزار مسمار به کشتى زد تا اینکه پنج مسمار ماند حضرت نوح علیه السلام یکى از آن پنج مسمار را برداشت .
فاَ شرَقَ بِیَدِهِ وَ اَضاءَ کَما یَضئ الکَواکِبَ الدُّریه فى اُفُق السَّماء.
پس آن مسمار در دست نوح روشن شد چنانکه ستاره رخشان در افق آسمان درخشنده مى شود. فتحیّر نوح فانطق الله المسمار بلسان طلق ذلق فقال انا باسم خیر الانبیاء محمّد بن عبّداللّه ((ص ))
پس نوح از درخشندگى مسمار حیران شد و خداوند عالم مسمار را بنطق و تکلم آورد با زبان کشاده و فصیح عرض کرد: که یا نوح من بر اسم نامى خاتم انبیاء محَّمد بن عبدالله مقرَّر شده ام و درخشندکى من از برکت اسم آن بزرگوار است . پس جبرئیل نازل شد و حضرت نوح علیه السلام از جبرئیل سؤ ال کرد یا جبرئیل این چه مسمارى است که من هرگز مثل او را در درخشندگى ندیده ام .
جبرئیل گفت : این مسمار بر اسم حضرت رسو ل اللّه (ص ) است پس ‍ حضرت نوح (على نبیّینا و آله و علیه السلام ) سه مسمار دیگر از آنها را برداشت و هر یک را به طرفى از کشتى زد، و هر یک در درخشندگى مثل سابق بودند، چون نوبت مسمار پنجم رسید حضرت نوح علیه السلام آن را برداشت و دید فَزَهر و انارَ و اَ ظهَر النِداوة
پس درخشان و منوّر گردید، در دستش ، و رطوبت سرخى از آن مسمار ظاهر شد، حضرت نوح علیه السلام متعجّب ماند از جبرئیل سؤ ال کرد!
جبرئیل عرض کرد: که این مسمار پنجم مسمار حسین علیه السلام است و بنام اوست ، آنرا بجانب مسمار پدرش بزن ، حضرت نوح پرسید که این چه رطوبت است که از این مسمار ظاهر مى شود؟ جبرئیل عرض کرد: که این خون است و احوالات و وقایع کربلا را به حضرت نوح علیه السلام بیان کرد و حضرت نوح علیه السلام گریست و بر قاتلین آن حضرت لعن نمود.


نوشته شده توسط : سادات

نظرات دیگران [ نظر]


داستان کوتاه.....

شنبه 87 دی 21 ساعت 2:6 عصر

روزی مرد جوانی نزد شری راما کریشنا رفت و گفت: می­خواهم خدا را همین الآن ببینم!!

 نمایش تصویر در وضیعت عادی

  کریشنا گفت: قبل از آنکه خدا را ببینی باید به رودخانه گنگ بروی و خود را شستشو بدهی...

نمایش تصویر در وضیعت عادی 

او آن مرد را به کنار رودخانه گنگ برد و گفت: بسیار خوب حالا برو توی آب.

نمایش تصویر در وضیعت عادی 

هنگامی که جوان در آب فرو رفت، کریشنا او را به زیر آب نگه داشت.

 

عکس­العمل فوری مرد این بود که برای بدست آوردن هوا مبارزه کند. وقتی کریشنا متوجه شد که آن شخص دیگر بیشتر از این نمی­تواند در زیر آب بماند به او اجازه داد از آب خارج شود.

در حالی که آن مرد جوان در کنار رودخانه بریده بریده نفس می­کشید، کریشنا از او پرسید: وقتی در زیر آب بودی به چه فکر می­کردی؟ آیا به پول، زن، بچه یا اسم و مقام و حرفه؟!!

 

مرد پاسخ داد: نه به تنها چیزی که فکر می­کردم هوا بود.

 

کریشنا گفت: درست است. حالا هر وقت قادر بودی به خدا هم به همان طریق فکر کنی فوری او را خواهی دید...

  نمایش تصویر در وضیعت عادی

خداوند همیشه در کنار ما هست. اما ما نیاز به خدا رو کم حس می کنیم به خاطر همینه که خیلی وقتها اصلاً یادمون می­ره که خدایی وجود داره.

شاید این یکی از دلایلی باشه که باعث می­شه انسان به راحتی گناه کنه...

دنیا اونقدر مشغله و فکر مشغولی برای آدمها می­تراشه که وقتی باقی نمی­مونه تا به خدا فکر کنیم. اما این اصلاً توجیحی برای اینکه ما خدا رو یاد نکنیم نیست .

مگه می­شه که ما وقت برای خدا نداشته باشیم؟ چطور فرصت می­کنیم غذا بخوریم، آب بخوریم، با مردم معاشرت کنیم، کار کنیم، تفریح داشته باشیم اما وقت نداریم که برای چند دقیقه با خدا گفتگو کنیم؟

من فکر نمی­کنم نیاز به خدا کمتر ارزش­تر از نیاز به آب و غذا باشه. می­دونم شاید برای خیلی­هاتون این حرفها تکراریه. اما یکم به این موضوع فکر کنید.

شاید دوست نداشته باشید نماز بخونید یا دعاهای تکراری دیگران. عیب نداره شما می­تونید به هر زبانی که دوست دارید با خدا صحبت کنید و هر چیزی رو که دوست دارید بهش بگید. خداوند به همه زبانها تسلط داره.

احتیاج نداره از کلمه­های مخصوصی استفاده کنی، اون فقط می­خواد آن چیزی که از قلب شما بیرون می­آد رو بشنوه. هر چند که قبل از اینکه شما بگید خودش می­دونه. اما مثل پدری که دوست داره فرزندش از اون چیزی رو بخواد تا به اون بده دوست داره صدای شما رو بشنوه.

فکر کنم با خدا راحت صحبت کنیم بهتر از اینه که به خاطر قید و بندها از خدا دور باشیم. چون هیچ لذتی به نزدیکی با معبود نمی­رسه.

 

من آزمودم مدتی، بی تو ندارم لذتـــــی                        کی عمر را لذت بود بی­ملح بی پایان تو

نمایش تصویر در وضیعت عادی


نوشته شده توسط : سادات

نظرات دیگران [ نظر]