امام حسن عسگرى علیه السلام و زوّار کربلا و خراسان
روایت شده که روزى دو نفر از محّبان ، یکى از زیارت خراسان و دیگرى از زیارت کربلا به شهر سرمن راى (سامرّا) وارد مى شدند پس احوالات را به خدمت امام حسن عسگرى علیه السلام معروض داشتند آن حضرت ، آن دو را پیشواز کردند، امّا در وقت مراجعت آن حضرت پیاده تشریف مى آوردند، یکى از اصحاب عرض کرد:
یابن رسول اللّه اسب سوارى موجود است چرا سوار نمى شوید، فرمودند: به خود گوارا نمى بینم که دوستان و محبّان ما پیاده باشند و من سوار شوم ، پس با همان حال با آن دو نفر به خانه ایشان تشریف آوردند.
آن حضرت به ایشان نظر مبارک مى کرد و مى گریست به حدّى که عرض کردند: یابن رسول اللّه سبب گریه شما چیست ؟
فرمودند: سبب گریه من این دو نفر زائر هستند، وقتى به زائر خراسان نظر میکنم جدّم امام رضا علیه السلام به خاطرم مى آید که در ولایت غریب ، بى کس و تنها به او زهر دادند و جگر مبارکش را پاره پاره نمودند و احدى نبود تا او را یارى و دلدارى نماید.
و وقتى به این زائر مى نگرم به خاطرم میرسد که جدّم سیّدالشهداء(ع ) که در روز عاشورا با لب تشنه و جگر سوخته و بى کس و تنها در میان اهل ظلم و جفا با بدن پاره پاره بر روى خاک و ریگهاى کربلا افتاده بود و درمیان اهل ظلم کسى نبود که یارى اش کند پس هر کس که یارى و اعانت زوّار ما را کند گویا ما را اعانت و یارى کرده است . (15)
ورود امام حسین علیه السلام به کربلا
در مورد ورود حضرت سیّدالشهداء ابى عبداللّه الحسین علیه السلام به سرزمین کربلا اختلاف است ولى اصحّ تواریخ در مورد ورود آن حضرت به این سرزمین پر بلا روز دوم محرم الحرام سال 61 هجرى مى باشد طبق روایت صحیح زمانى که حضرت به آن زمین رسیده ، پرسیدند این سرزمین چه نام دارد؟ جواب دادند قادسیه ، حضرت دوباره پرسیدند! آیا نام دیگرى دارد؟ عرض کردند نینوا! حضرت باز فرمودند! آیا نام دیگرى دارد؟ عرض کردند!به این سرزمین طَفّ نیز میگویند، دو باره فرزند رسول خدا(ص ) پرسیدند: دیگر چه نام دارد؟ عرض کردند: آرى ! این سرزمین را کربلا نیز مى گویند.
چون حضرت نام کربلا را شنیدند، فرمودند:
اللهمّ انّى اعوذ بِکَ مِنَ الکَربِ و البَلا
یعنى خدا یا پناه مى برم بر خودت از همه مشکلات و بلاها.
و نیز فرمودند: ههنا مَناخُ رِکابِنا و مَحَطُّ رِحالِنا و مقتَلُ رجالِنا وَ مَسفَکُ دِمائِنَّا...
بعد از آن فرمود: این موضع کرب و بلا و محل محنت و عنا است ، فرود آیید که این جا منزل و محل خیمه هاى ماست و این زمین جاى ریختن خون ما است و در این جاست که قبرهاى ما واقع میشود.
و فرمودند: رسول خدا (ص ) مرا از اینها خبر داده است . و در آن جا فرود آمدند. امّا همان زمان لشکر دشمن نیز در همان مکان اردو زد و چون روز دیگر شد چهار هزار لشگر دشمن در آن زمین پر بلا منزل کردند، (16)
قربان مظلومیّتت یا ابا عبداللّه الحسین علیه السلام .
الا لعنة اللّه على القوم الظالمین
تربت کربلا
در زمان حضرت صادق علیه السلام زن زانیه اى بود که هر وقتى بچه اى از طریق نا مشروع مى زائید به تنور مى انداخت . و آنها را مى سوزاند، تا این که اجلش رسید و مرد.
اقربا و خویشان او زن را غسل و کفن کردند و نماز برایش خواندند و به خاکش سپردند، ولى یک وقت متوجّه شدند زمین جنازه این زن بد کاره را قبول نمى کند و به بیرون انداخت ، آن عده که در جریان دفن این زن بد کاره شرکت داشتند احساس کردند شاید اشکال از زمین و خاک باشد جنازه را در جاى دیگرى دفن کردند، دوباره صحنه قبل تکرار شد، یعنى زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تکرار شد.
مادرش متعجب شد آمد محضر مقدّس آقا امام صادق علیه السلام و گفت : اى فرزند پیامبر به فریادم برس ...
و جریان را براى حضرت بازگو کرد و متمسک و ملتجى به حضرت گردید، وجود مقدّس آقا امام صادق علیه السلام وقتى جریان را از زبان مادرش شنید متوجّه شد کار آن زن زنا و سوزاندن بچه هاى حرام زاده بود، فرمود:
هیچ مخلوقى حقّ ندارد مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط به دست خالق است .
مادر آن زن بد کاره به امام عرض کرد: حالا چه کنم . حضرت فرمود: مقدارى از تربت جدّم سیدالشهداء ابى عبداللّه الحسین علیه السلام را همراه جنازه اش در قبر بگذارید زیرا تربت جدّم حسین علیه السلام مشکل گشاى همه امور است مادر زن زانیه مقدارى تربت کربلا تهیه نمود و همراه جنازه گذاشت ، و دیگر تکرار نشد.(17)
در کتاب شریف المشاهد شیخ شبسترى (ره )
روایت کرده که چون حضرت نوح علیه السلام کشتى را بنا نمود و صد هزار مسمار به کشتى زد تا اینکه پنج مسمار ماند حضرت نوح علیه السلام یکى از آن پنج مسمار را برداشت .
فاَ شرَقَ بِیَدِهِ وَ اَضاءَ کَما یَضئ الکَواکِبَ الدُّریه فى اُفُق السَّماء.
پس آن مسمار در دست نوح روشن شد چنانکه ستاره رخشان در افق آسمان درخشنده مى شود. فتحیّر نوح فانطق الله المسمار بلسان طلق ذلق فقال انا باسم خیر الانبیاء محمّد بن عبّداللّه ((ص ))
پس نوح از درخشندگى مسمار حیران شد و خداوند عالم مسمار را بنطق و تکلم آورد با زبان کشاده و فصیح عرض کرد: که یا نوح من بر اسم نامى خاتم انبیاء محَّمد بن عبدالله مقرَّر شده ام و درخشندکى من از برکت اسم آن بزرگوار است . پس جبرئیل نازل شد و حضرت نوح علیه السلام از جبرئیل سؤ ال کرد یا جبرئیل این چه مسمارى است که من هرگز مثل او را در درخشندگى ندیده ام .
جبرئیل گفت : این مسمار بر اسم حضرت رسو ل اللّه (ص ) است پس حضرت نوح (على نبیّینا و آله و علیه السلام ) سه مسمار دیگر از آنها را برداشت و هر یک را به طرفى از کشتى زد، و هر یک در درخشندگى مثل سابق بودند، چون نوبت مسمار پنجم رسید حضرت نوح علیه السلام آن را برداشت و دید فَزَهر و انارَ و اَ ظهَر النِداوة
پس درخشان و منوّر گردید، در دستش ، و رطوبت سرخى از آن مسمار ظاهر شد، حضرت نوح علیه السلام متعجّب ماند از جبرئیل سؤ ال کرد!
جبرئیل عرض کرد: که این مسمار پنجم مسمار حسین علیه السلام است و بنام اوست ، آنرا بجانب مسمار پدرش بزن ، حضرت نوح پرسید که این چه رطوبت است که از این مسمار ظاهر مى شود؟ جبرئیل عرض کرد: که این خون است و احوالات و وقایع کربلا را به حضرت نوح علیه السلام بیان کرد و حضرت نوح علیه السلام گریست و بر قاتلین آن حضرت لعن نمود. (18
حضرت آدم و کربلا
در مصیبت حضرت سیّد الشهداء(ع ) بنا بر روایات مختلف آنچه به چشم دیده ، و دیده نمى شود گریسته اند.
در جریان هبوط حضرت آدم علیه السلام مى باشد که آن حضرت پس از ترک اولى که در بهشت انجام داد از بهشت رانده و بر زمین فرستاده شد، محل هبوط آدم علیه السلام در مکّه معظّمه بوده است و در روایات مى باشد که حضرت آدم علیه السلام بخاطر آن گناه یا ترک اولى بسیار گریست و از گناه خود توبه کرد.
و همچنین مفارقت از همسرش حوّا نیز به غصّه او افزوده بود، بنابراین حضرت آدم علیه السلام بر روى زمین حرکت کرد و بیابانها و دشتها را زیر پا گذاشت تا گذار حضرت آدم علیه السلام به سرزمین کربلاى پر بلا افتاد، کدام کربلا آن کربلایى که تا حضرت سیّدالشهداء به آن سرزمین وارد شد و دیگر مرکب او حرکت ننمود بنابر روایات سه مرکب عوض کردند ولى مرکب حرکت ننمود.
خلاصه آنکه حضرت آدم وقتى به آن سرزمین رسید، ملاحظه کرد که گرد غم و غبار، ناراحتى وهمّ و غم در وجودش پدیدار شد و قلبش به تنگ آمد، تا رسید به آنجایى که شمع فروزان پیامبر (ص ) خاموش گشته بود، یعنى تا به قتلگاه حضرت سیّد الشهداء (ع ) رسید، قدمش به سنگى برخورد کرد و افتاد - و بر اثر اصابت سرش به زمین - خون از سر حضرت آدم جارى شد، حضرت آدم علیه السلام ناراحت شد و سر به آسمان برداشت که ، بار الها آیا گناه تازه اى مرتکب شده ام که مرا اینگونه مجازات مى کنى ؟ خدایا من تمام عالم را گشتم و چنین بلائى بر سرم وارد نشد، حال آنکه در اینجا چنین عقوبت مى شوم !
از جانب پروردگار عالم ندا آمد که اى آدم از جانب تو گناهى سر نزده است لکن این همانجایى است که :
یقتل فى هذه الارض ولدک الحسین علیه السلام ظلما
یعنى این همانجایى است که فرزندت حسین علیه السلام بر اثر ظلم شهید مى شود، و خداوند روضه سیّد الشهداء را خواند و حضرت آدم علیه السلام بر مصائب آن حضرت گریست ، قربان مظلومیّتت حسین جان که آدم با یک سر شکستن آنگونه به خدا شکایت مى کند، حال آنکه تو با آن همه مصیبت مى فرمایى :
رضا بقضائک و تسلیما لامرک لا اله غیرک و لا معبود سواک
حضرت آدم عرض کرد: خدایا آن حسین که در این جا شهید مى شود، ایکون نبیّا؟ پیامبر مى باشد؟
وحى نازل شد که اى آدم او پیامبر نیست ، لکن نوه پیامبر آخرالزمان و فرزند دختر آن پیامبر(ص ) فاطمه زهرا مى باشد. پس با رهنمایى جبرئیل چهار مرتبه بر قاتلین حضرت سیّد الشهداء(ع ) لعن فرمودند.(19)
حضرت ابراهیم علیه السلام و کربلا
یک زمان عبور حضرت ابراهیم علیه السلام از سرزمین کربلا افتاد، آن حضرت سوار بر اسب بودند، ظاهرا آثار مصیبت هاى سیّدالشهداء بر آن حیوان آشکار شد، وصیحه اى کشید و با سر به زمین افتاد و بر اثر آن حضرت ابراهیم علیه السلام زمین خورد و سرش شکست . آنگاه برخاسته و بدرگاه خداوند عرضه داشت ، بار الها خطائى از من سر زده که اینگونه مجازات مى شوم ؟
پس جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا ابراهیم از تو گناهى سر نزده است !
لکن هنا یَقتل سِبط خاتَم النَّبیین و خاتَم الوَصیین فسال دمک موافقا لدمه .
یعنى چون در اینجا نوه پیامبر آخر الزمان (ص ) و فرزند خاتم الوصیین امیرالمؤمنین (ع ) به شهادت مى رسد، پس خون تو ریخت تا موافق با خون آن مظلوم شود. و آنگاه جبرئیل از مصائب کربلا گفت و حضرت ابراهیم علیه السلام بر مظلومیّت فرزندش گریست . (20)
کربلا و عزاخانه در بهشت
براى امام حسین علیه السلام عزا خانه بسیار و گریه کننده بیشمارى است پس در زیر این آسمان و تحت خورشید درخشان عزا خانه اولى کربلاست ، که باعث کرب و گیرائى قلوب همه انبیاء و مؤمنین و محبّین و موالین میشود تا روز قیامت .
دوّم عزا خانه مخصوص آن بزرگوار بیت الصّراخ است ، که در عرش عظیم الهى است که همه ملائکه در آن مکان رفیع الشّان با نوحه و ضجّه به عزاى آن عزیز زهرا (س ) مشغول هستند.
سوّم بیت العمور است که در آسمان چهارم است که ملائکه آسمانها به گریه و شیون آن سیّد مظلومان نوحه مى کنند و مانند این که در عالم باطن آوازه عزاداران ملاءاعلى بگوش باطنى سکّان عالم سفلى میرسد که آثار عزادارى و گریه و ناله ظاهر میشود تا روز قیامت و هر کس از عزاداران به قدر اخلاص و محبّت خود بمراتب نورانیّت و قرب معنوى مترقى میکند.
چهارم بیت المرمر است که در بهشت است و مانند آنکه اشاره به آن مجلس عزاخانه است که در اول خلقت حضرت آدم و حضرت حوّا عزا خانه بپا نمودند.(21)
زمین کربلا به بهشت میرود
در کتاب کامل الزیارة ازفخرالسّاجدین حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که خداوند سبحان و تعالى کرب بلا را حرم امن و با برکت قرار داده بیست و چهار هزار سال قبل از آن که کعبه را خلق نماید، و چون حقّ تعالى در ابتداى قیامت زمین را به زلزله در مى آورد، و زمین کربلا را با خاکش نورانى و صاف بالا برند.
پس آن را بهترین باغ از باغهاى بهشت مى گرداند و بهترین مساکن از مسکنهاى بهشت که ساکن نمى شود در آن مگر مقربان و پیامبران و رسولان و آن زمین روشنائى مى دهد در بهشت چنانکه ستاره هاى بسیار روشن در میان ستاره ها براى اهل زمین روشنائى مى دهند که نورش دیده هاى اهل بهشت را خیره میکند.
و آن زمین مقدّس ندا میدهد در میان بهشت منم آن زمین طیّب و مبارکى که در آغوش گرفتم و در بر داشتم نعش بهترین شهیدان و سید جوانان اهل بهشت حسین بن على علیه السلام را. (22)
نوشته شده توسط : سادات
خاک حسین در دست پیامبر (ص )
در روایت اهل سنت و شیعه مستندا نقل شده است که امّ سلمه همسر پیامبر (ص ) مى گوید:
روزى رسول خدا (ص ) مشغول استراحت بودند که دیدم امام حسین علیه السلام وارد شدند، و بر سینه پیامبر(ص ) نشستند، حضرت رسول (ص ) فرمودند: مرحبا نور دیده ام ، مرحبا میوه دلم ، چون نشستن حسین علیه السلام بر سینه پیامبر (ص ) طولانى شد، پیش خودم گفتم ! که شاید پیامبر(ص ) ناراحت شوند ،و جلو رفتم ، تا حسین علیه السلام را بر دارم .
حضرت پیامبر (ص ) فرمودند: امّ سلمه تا وقتى که حسینم خودش مى خواهد بگذار بر سینه ام بنشیند، و بدان که هر کس باندازه تار مویى حسینم را اذیّت کند مانند آن است که مرا اذیّت کرده است .
امّ سلمه مى گوید: من از منزل خارج شدم ، و وقتى باز گشتم به اتاق رسول خدا(ص ) دیدم پیامبر (ص ) گریه مى کند، خیلى تعجّب کردم ! و عرض کردم یا رسول اللّه خداوند هیچگاه تو را نگریاند، چراناراحتید؟ ملاحظه کردم و دیدم حضرت پیامبر(ص ) چیزى در دست دارد، و بدان مینگرد و مى گرید. جلوتر رفتم و دیدم مشتى خاک در دست دارد.
سؤ ال کردم یا رسول اللّه این چه خاکى است که تو را این همه ناراحت مى کند. رسول اکرم (ص ) فرمودند:
اى امّ سلمه الان جبرئیل بر من نازل شد و عرض کرد که این خاک از زمین کربلا است . و این خاک فرزند تو حسین علیه السلام است که در آنجا مدفون مى شود.
یا امّ سلمه بگیر این خاک را و بگذار در شیشه اى ، هر وقت که دیدى رنگ خاک به خون گرائید، آنوقت بدان که فرزندم حسین علیه السلام به شهادت رسیده است .
امّ سلمه مى گوید: آن خاک را از رسول خدا(ص ) گرفتم که بوى عطر عجیبى میداد. هنگامى که امام حسین علیه السلام بسوى کربلا سفر کردند، من نگران بودم و هر روز به آن خاک نظر مى کردم ، تا یک روز دیدم که تمام خاک تبدیل به خون شده است و فهمیدم که امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده اند. لذا شروع کردم به ناله و شیون کررم و آن روز تا شب براى حسین گریستم ، آن روز هیچ غذا نخوردم تا شب فرا رسید، از شدّت ناراحتى و غصّه خوابم برد.
در عالم خواب رسول خدا (ص ) را دیدم ، که تشریف آوردند ولى سر و روى حضرت خاک آلود است ! و من شروع کردم به زدودن خاک وغبار از روى آن حضرت و عرض کردم یا رسول اللّه (ص ) من بفداى شما، این گرد و غبار کجاست که بر روى شما نشسته است .
فرمود: امّ سلمه الان حسینم را دفن کردم !، (4)
( مناظره اى درباره سجده )
( بر مهر و تربت امام حسین علیه السلام )
یکى از علماى اهل تسنّن که از فارغ التحصیلان دانشگاه ((الازهر)) مصر است به نام ((شیخ محمد مرعى انطاکى )) از اهالى سوریه ، بر اثر تحقیقات دامنه دار به مذهب تشیّع گرایید، و در کتابى به نام ((لماذا اخترت مذهب الشّیعه )) علل گرایش خود را با ذکر مدارک متقن ذکر نموده است ، در اینجا به یکى از مناظرات او با دانشمندان اهل تسنّن پیرامون سجده بر مهرى که از تربت حسینى است . توجّه کنید:
محمد مرعى در خانه اش بود، چند نفر از دانشمندان اهل تسنّن که بعضى از آنها از دوستان سابق او در دانشگاه الازهر بودند، به دیدار او آمدند و در آن دیدار، بحث و گفتگوى زیر رخ داد:
دانشمندان : شیعیان بر تربت حسینى سجده مى کنند، آنها به همین علّت که بر مهر تربت حسینى سجده مى کنند، مشرک هستند.
محمد مرعى : سجده بر تربت ، شرک نیست ؛ زیرا شیعیان بر تربت براى خدا، سجده مى کنند، نه اینکه براى تربت سجده کنند، اگر به پندار شما به فرض محال ، در درون تربت چیزى وجود دارد، و شیعیان به خاطر آن چیز، آن را سجده کنند، نه اینکه بر آن سجده نمایند، البته چنین فرضى ، شرک است ، ولى شیعیان براى معبود خود که خدا باشد سجده مى کنند، نهایت اینکه هنگام سجده براى خدا، پیشانى را بر تربت مى گذارند.
به عبارت روشنتر: حقیقت سجده ، نهایت خضوع در برابر خدا است ، نه در برابر مهر تربت .
یکى از حاضران (به نام حمید): احسن بر تو که تجزیه و تحلیل زیبایى نمودى ، ولى این سؤ ال براى ما باقى مى ماند که چرا شما شیعیان ، اصرار دارید که بر تربت حسینى سجده نمایید؟ چرا بر سایر چیزها سجده نمى کنید؟ همان گونه که بر تربت سجده مى کنید؟
محمّد مرعى : اینکه ما بر خاک سجده مى کنیم ، بر اساس حدیثى است که مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: ((جُعِلَتْ لِىَ الاَرضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً)): ((زمین براى من سجده گاه و پاکیزه قرار داده شده است )).
بنا بر این به اتّفاق همه مسلمین ، سجده بر خاک خالص ، جایز است ، از این رو ما بر خاک سجده مى کنیم .
حمید: چگونه مسلمانان بر این امر اتّفاق نظر دارند؟
محمد مرعى : هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله از مکّه به مدینه هجرت کرد، در همان آغاز، به ساختن مسجد دستور داد، آیا این مسجد فرش داشت ؟
حمید: نه ، فرش نداشت .
محمّد مرعى : پس پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان بر چه چیزى سجده مى کردند؟
حمید: بر زمینى که از خاک ، فرش شده بود، سجده مى کردند؟
محمّد مرعى : بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله ، مسلمانان در عصر خلافت ابوبکر و عمر و عثمان بر چه سجده مى کردند؟ آیا مسجد فرش داشت ؟
حمید: نه ، فرش نداشت ، آنها نیز بر خاک زمین مسجد سجده مى نمودند.
محمّد مرعى : بنابراین به اعتراف شما، پیامبر صلى الله علیه و آله در همه نمازهاى خود بر زمین سجده کرده است ، همچنین مسلمانان در عصر او و در عصر بعد از او، روى این اساس ، قطعاً سجده بر خاک ، صحیح است .
حمید: اشکال من این است که شیعیان ، تنها بر خاک ، سجده مى کنند، آن هم خاکى که از زمینى گرفته و به صورت مهر در آورده ، آن را در جیب خود مى نهند و بر آن سجده مى نمایند.
محمد مرعى : اوّلاً؛ به عقیده شیعه ، سجده بر هر گونه زمین ، خواه سنگ فرش باشد و خواه زمین خاکى باشد، جایز است .
ثانیا؛ نظر به اینکه شرط است محل سجده پاک باشد، پس سجده بر زمین نجس یا خاک آلود جایز نیست ، از این رو قطعه اى از گِل خشکیده (به نام مهر) را که از خاک پاک تهیّه شده ، با خود حمل مى کنند، تا در نماز بر خاکى که مطمئناً پاک و تمیز است سجده کنند، با علم به اینکه آنها سجده بر خاک زمین را که نجس بودن آن را نمى دانند، جایز مى دانند.
حمید: اگر منظور شیعه ، سجده بر خاک پاک خالص است چرا مقدارى از خاک را حمل نمى کنند، بلکه ((مُهر)) حمل مى کنند؟
محمد مرعى : نظر به اینکه حمل خاک موجب خاک آلودگى لباس مى شود، از این رو خاک را در هر جا بگذارند طبعاً دست و لباس ، خاک آلود مى شود، شیعیان همان خاک را با آب مى آمیزند و گل مى کنند و سپس همان گل در قالب زیبا، خشک مى شود و به صورت مهر در مى آید، که دیگر حمل آن ، زحمت نیست و موجب خاک آلودگى لباس و دست نخواهد شد.
حمید: چرا شما بر غیر خاک ، مانند حصیر و قالى و زیلو و... سجده نمى کنید؟
محمد مرعى : گفتیم غرض از سجده ، نهایت خضوع در برابر خدا است ، اینک مى گوییم ، سجده بر خاک ، خواه خشکیده (مهر) و خواه نرم ، دلالت بیشترى بر خضوع در برابر خدا دارد؛ زیرا خاک ، ناچیزترین اشیا است ، و ما بالاترین عضو بدن خود (یعنى پیشانى ) را بر پایین ترین چیز (خاک ) در حال سجده مى نهیم ، تا با خضوع بیشتر، خدا را عبادت کنیم ، از این رو، مستحب است که جاى سجده پایینتر از جاى دستها و پاها باشد، تا بیانگر خضوع بیشتر گردد، و همچنین مستحب است در سجده ، سر بینى خاک آلود شود، تا دلالت بیشتر براى خضوع داشته باشد، بنابراین ، سجده بر قطعه اى از خاک خشکیده (مهر)، بهتر از سجده بر سایر اشیایى است که سجده بر آن روا است ، چرا که اگر انسان در سجده ، پیشانى خود را بر روى سجّاده گرانقیمت یا بر قطعه طلا و نقره و امثال آنها و یا بر قالى و لباس گرانبها بگذارد، از تواضع و خضوعش ، کاسته مى شود، و چه بسا هیچ گونه دلالتى بر کوچکى بنده در برابر خدا نداشته باشد.
با این توضیح : آیا کسى که سجده بر خاک خشکیده (مهر) مى کند تا تواضع و خضوعش در پیشگاه خدا، رساتر باشد، مشرک و کافر خواهد بود؟ ولى سجده بر چیزى (مانند قالى و سنگ مرمر و...) که مخالف تواضع است ، تقرّب به خدا است ؟!، هر کس چنین تصوّر کند، تصوّر باطل و بى اساسى نموده است .
حمید: پس این کلمات چیست که بر روى مهرهایى که شیعه بر آنها سجده مى کنند، نوشته شده است ؟
محمد مرعى : اوّلاً؛ همه تربتها داراى نوشته نیست ، بلکه بسیارى از آنها بدون نوشته است .
ثانیاً؛ در بعضى از آنها نوشته شده که : ((سُبْحانَ رَبِىَّ الاَعْلى وَ بِحَمْدِهِ)) که اشاره اى به ذکر سجده است ، و در بعضى نوشته شده که این تربت از زمین کربلا گرفته شده ، تو را به خدا سوگند آیا این نوشته ها، موجب شرک است ؟ و آیا این نوشته ها، تربت را از خاکى که سجده بر آن صحیح مى باشد، خارج مى کند؟
حمید: نه ، هرگز موجب شرک و عدم جواز سجده بر آن نیست ، ولى یک سؤ ال دیگر دارم و آن اینکه در تربت زمین کربلا، چه خصوصیّتى وجود دارد، که بسیارى از شیعیان مقیّد هستند تا بر تربت حسینى ، سجده کنند؟
محمد مرعى : رازش این است که در روایات ما از امامان اهلبیت علیهم السلام نقل شده که : ارزش سجده بر تربت امام حسین علیه السلام بر تربتهاى دیگر بیشتر است .
امام صادق علیه السلام فرمود: ((اَلسُّجُودُ عَلى تُرْبَةِ الْحُسَیْنِ یَخْرِقُ الْحُجُبَ السَّبْعِ)): ((سجده بر تربت حسین علیه السلام حجابهاى هفتگانه را مى شکافد))(5) یعنى موجب قبولى نماز، و صعود آن به سوى آسمان مى گردد.
نیز روایت شده که : ((آن حضرت فقط بر تربت حسین علیه السلام سجده مى کرد، به خاطر تذلّل و کوچکى در براى خداى بزرگ )).(6)
بنابراین ، تربت حسین علیه السلام داراى یک نوع برترى است که در تربتهاى دیگر، آن برترى نیست .
حمید: آیا نماز بر تربت حسین علیه السلام موجب قبول شدن نماز در پیشگاه خدا مى شود، هر چند باطل باشد؟
محمد مرعى : مذهب شیعه مى گوید: نمازى که فاقد یکى از شرایط صحّت نماز باشد، باطل است و قبول نخواهد شد، ولى نمازى که داراى همه شرائط صحّت است ، اگر در سجده اش بر تربت امام حسین علیه السلام سجده گردد، قبول مى شود و موجب ارزش و ثواب بیشتر خواهد شد.
حمید: آیا زمین کربلا از همه زمینها، حتى از زمین مکّه و مدینه برتر است ، تا گفته شود که نماز بر تربت حسین علیه السلام بر نماز بر همه تربت ها برتر مى باشد؟
محمّد مرعى : چه مانعى دارد که چنین خصوصیّتى را خداوند در تربت زمین کربلا قرار داده باشد.
حمید: زمین مکّه که همواره از زمان آدم علیه السلام تا کنون ، جایگاه کعبه است ، و زمین مدینه که جسد مطهّر پیامبر صلى الله علیه و آله را در بر گرفته است ، آیا مقامى کمتر از مقام زمین کربلا دارند؟ این عجیب است ، آیا حسین علیه السلام بهتر از جدّش پیامبر صلى الله علیه و آله است ؟
محمد مرعى : نه ، هرگز؛ بلکه عظمت و شرافت حسین علیه السلام به خاطر عظمت مقام و شرافت رسول خدا صلى الله علیه و آله است ، ولى راز این که خاک کربلا برترى یافته این است که امام حسین علیه السلام در آن سرزمین در راه دین جدّش به شهادت رسیده است ، مقام حسین علیه السلام جزئى از مقام رسالت است ، ولى نظر به اینکه آن حضرت و بستگان و یارانش ، در راه خدا و برپا دارى اسلام ، و استوارى ارکان دین ، و حفظ آن از بازیچه هوسبازان ، جانبازى کرده و به شهادت رسیده اند، خداوند متعال به خاطر آن ، سه ویژگى به امام حسین علیه السلام داده است :
1 - دعا در زیر قبّه مرقد شریفش به استجابت مى رسد.
2 - امامان ، از نسل او هستند.
3 - و در تربت او، شفا هست .
آیا اعطاى چنین خصوصیتى به تربت حسین علیه السلام اشکالى دارد؟ و آیا معنى اینکه بگوییم زمین کربلا از زمین مدینه برترى دارد، این است که بگوییم امام حسین علیه السلام بر پیامبر صلى الله علیه و آله برترى دارد، تا شما به ما اشکال کنید؟!
بلکه مطلب به عکس است ، بنابراین ، احترام به تربت امام حسین علیه السلام احترام به حسین علیه السلام است و احترام به او، احترام به خدا، و جدّ امام حسین علیه السلام یعنى رسول خدا صلى الله علیه و آله است .
وقتى که سخن به اینجا رسید، یکى از حاضران که قانع شده بود، در حالى که شادمان بود برخاست و بسیار سخن مرا ستود و از من تمجید کرد و کتابهاى شیعه را از من درخواست نمود و به من گفت : گفتار تو بسیار بجا و شایسته است ، من خیال مى کردم که شیعیان ، حسین علیه السلام را برتر از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى دانند، اکنون حقیقت را دریافتم ، و از بیانات زیبا و گویاى شما سپاسگزارم ، از این پس خودم مهرى از تربت کربلا را همراه خود بر مى دارم و بر آن نماز مى خوانم .(7)
مشتى از خاک کربلا در دست على علیه السلام
حرثمه مى گوید:
چون از جنگ صفین همراه على علیه السلام برگشتیم ، آن حضرت وارد کربلا شد. و در آن سرزمین نماز خواند. آن گاه مشتى از خاک کربلا برداشت و آنرا بوئید سپس فرمود:
واها لک یا تربة لیحشرنَّ منک قوم یدخلون الجنّة بغیر حساب
آه اى خاک ! حقّا که از تو مردمانى برانگیخته شوند که بدون حساب داخل بهشت گردند.
وقتى حرثمه به نزد همسرش که از شیعیان على علیه السلام بود بازگشت ماجرائى را که در کربلا پیش آمده بود براى وى نقل کرد، و با تعجب پرسید: این قضّیه را على علیه السلام از کجا و چگونه مى داند؟
حرثمه مى گوید: مدتى از ماجرا گذشت . آنروز که عبیدالله بن زیاد لشگر بجنگ امام حسین علیه السلام فرستاد، من هم در آن لشگر بودم .
هنگامى که به سرزمین کربلا رسیدم ناگهان همان مکانى را که على علیه السلام در آنجا نماز خواند و از خاک آن برداشت و بویید دیدم ، و شناختم و سخنان على علیه السلام به یادم افتاد.
لذا از آمدنم پشیمان شده ، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسین علیه السلام رسیدم ، و بر آن حضرت سلام کردم و آنچه راکه در آن محل از پدرش على علیه السلام شنیده بودم ، برایش نقل کردم امام حسین علیه السلام فرمود:
آیا به کمک ما آمده اى یا به جنگ ما؟
گفتم : اى فرزند رسول خدا! من به یارى شما آمده ام نه به جنگ شما!
امّا زن و بچّه ام را گذارده ام و ازجانب ابن زیاد برایشان بیمناکم . امام حسین علیه السلام این سخن را که شنید فرمود:
حال که چنین است از این سرزمین بگریز که قتلگاه ما را نبینى و صداى ما را نشنوى . بخدا سوگند! هر کس امروز صداى مظلومیّت ما را بشنود و به یارى ما نشتابد، داخل آتش جهنّم خواهد شد.(8)
هیچکس را از کربلا به سوى جهنم نمى برد
آخوند ملا محمّد کاظم هزارجریبى (رضوان الله علیه ) فرمود: شنیدم از آقا میرزا محمّد شهرستانى که عالم جلیل القدرى بود که بر جنازه سید بحرالعلوم نماز خواند فرمود:
من در اوایل جوانى مجاورت زمین کربلا را اختیارکرده بودم رفیقى داشتم صالح و متقى ، مجاور نجف اشرف بود، از اهل خاتون آباد، اسمش حاج حسن على بود مکرر مرا تکلیف مى کرد به نجف بروم و در آنجا مجاورت نمائیم ، زیرا در کربلا قساوت مى آورد و مجاورت در نجف به مراتب بهتر است ، تا شبى خواب دیدم در رواق حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مى باشم و همان رفیقمان حاج حسن على هم آنجا بود و بر من مجاورت کربلا را باز انکار مى کرد.
ناگاه دیدم آقا امام زمان - (عجل اللّه فرجه الشریف ) - در رواق تشریف دارند حاج حسن على خدمت آن حضرت عرض کرد: یابن رسول اللّه ، شما اینجا تشریف دارید و مردم به زیارت شما، به سامرا مى آیند. فرمود:
آنجا هم هستم ، پس بدست مبارک اشاره کرد بسوى ضریح و فرمود:
((بحقّ امیرالمؤمنین لا یقوّدون احد امن کربلا الى جهنّم ))
یعنى : به امیرالمومنین قسم که هیچ کس را از کربلا به سوى جهنّم نمى برند سپس فرمود: به شرط این که شبى را در آنجا مانده باشد من گمان کردم ، مقصود حضرت از بیتوته یعنى مشغول عبادت باشد.
من عرض کردم : ما شبها را مى خوابیم تا هنگام طلوع آفتاب فرمود: اگر چه خوابیده باشد تا هنگام طلوع آفتاب به این جهت من هم مجاورت زمین کربلا را اختیار کردم .(9)
مرحوم تاج الدّین حسن سلطان محمد( رضوان اللّه تعالى علیه ) در کتاب خود مینویسد :
در بغداد مرد فاسقى بود که هنگام احتضار وصیّت کرده بود که مرا ببرید نجف اشرف دفن کنید شاید خداوند مرا بیامرزد و بخاطر حضرت امیر المومنین علیه السلام ببخشد.
چون وفات کرد قوم و خویشان او حسب الوصیّة او را غسل داده و کفن نمودند و در تابوتى گذاردند و بسوى نجف حمل کردند.
شب حضرت امیر علیه السلام به خواب بعضى از خدّام حرم خود آمدند، و فرمودند: فردا صبح نعش یک فاسق را از بغداد مى آورند که در زمین نجف دفن کنند، بروید و مانع این کار شوید! و نگذارید او را در جوار من دفن کنند.
فردا که شد خدّام حرم مطهّر یکدیگر را خبر کردند، رفتند و در بیرون دروازه نجف ایستادند، که نگذارند که نعش آن فاسق را وارد کنند، هر قدر انتظار کشیدند کسى را نیاوردند.
شب بعد باز در خواب دیدند حضرت امیر علیه السلام را که فرمود: آن مرد فاسق را که شب گذشته گفتم نگذارید وارد شوند فردا میآیند، بروید و به استقبال او، و او را با عزّت و احترام تمام بیاورید و در بهترین جاها دفن کنید. گفتند: آقا شب قبل فرمودید نگذارید و حالا میفرمائید بهترین جا دفن شود!؟
حضرت فرمود: آنهایى که نعش را مى آوردند، شب گذشته راه را گم کردند، و عبورشان به زمین کربلا افتاد، باد وزید خاک و غبار زمین کربلا را در تابوت او ریخته از برکت خاک کربلا و احترام فرزندم حسین علیه السلام خداوند از جمیع تقصیرات او گذشت او را آمرزید و رحمت خود را شامل حالش گردانیده است . (10)
نوشته شده توسط : سادات
ثواب زائر قبر حسین علیه السلام
روایت شده است که حضرت خاتم الانبیاء (ص ) در خانه عایشه بود، حسین علیه السلام آمد، عایشه خواست مانع شود، رسول خدا(ص ) جریان آتیه حسین علیه السلام و مقامات او و زائرش را ذکر مى فرماید: که حسین علیه السلام در زمین کربلا کشته و مدفون مى گردد، هرکس او را زیارت کند ثواب یک حجّ و یک عمره من به او داده مى شود، عایشه تعجّب کرد و گفت : ثواب حجّ و عمره شما!
فرمود: بلى ثواب دو حجّ و دو عمره من .
باز عایشه تعجّب کرد! و رسول خدا(ص ) فرمود ثواب سه حجّ و سه عمره من .
همینطور زیاد فرمود، که در روایت چنین است ثواب نود حجّ و نود عمره رسول خدا (ص ) براى زائر قبر حسین علیه السلام است .
البته از این حجّ و عمره تا نود با اعتبار حال و معرفت و محبّت زائر قبر حسین علیه السلام است ، با چه علاقه اى رو به قبر حسین علیه السلام رفته است .
و نیز فرمودند چنین ثوابهاى عظیمى که براى زیارت کننده قبر حسین علیه السلام است موجب دلشادى من گردید. (29)
جوار امام حسین علیه السلام بهتر از بهشت
اگر کسى از گناهان مى ترسد و نمى داند که آیا توبه اش پذیرفته شده است یا خیر؟ رسول خدا (ص ) وعده فرموده است که زوّار قبر حسین علیه السلام و عزادارانش را تنها نگذارد، در وحشتها و ظلمتها از آنان فریاد رسى بفرماید.
در صحراى محشر که هر کس سر گرم خودش مى باشد عدّه اى در جوار امام حسین علیه السلام زیر سایه عرش رحمتند، به قدرى از مجالست با امام حسین علیه السلام مأ نوسند و لذّت میبرند که وقتى حوریان از بهشت برایشان پیغام مى فرستند که ما منتظر شمائیم ، چرا نمى آئید پاسخ مى دهند ما لذّت مجلس امام حسین علیه السلام را به مصاحبت با شما ترجیح میدهیم .
راستى که جاى امیدوارى است بقول شیخ شوشترى اگر مقام ما به حدّى نرسیده باشد که در اوّل محشر نزد امام حسین (ع ) زیر سایه عرش باشیم امیدواریم که در چاله و ظلمتکده جهنّم هم نباشیم پیغمبر ما نجات دهد.
(30)زیارت قبر حسین علیه السلام امان از آتش
مجلسى علیه الرحمه در بحار از جناب سلیمان اعمش که از بزرگان شیعه و نزد همه مسلمین محترم و مورد اعتماد است نقل مى نماید: که در کوفه شبى همسایه ام در خانه من بود در اثناء صحبت فضیلت زیارت امام حسین علیه السلام را در شب جمعه ذکر نمودم همسایه منکر بود. گذشت ، فردا اعمش و چند نفر دیگر به کربلا رفتند، امّا همسایه را دیدند که زودتر از آنها و گریان آمده است ،
پس از آنکه از او علّت را مى پرسند، گوید: پس از آنکه خوابیدم دیدم قیامت بر پا شده هودجى سیاه پوش از آسمان نازل ودر آن مخدره دو عالم فاطمه زهرا (س ) است ، همه دستها رو بهودج دراز است و تقاضاى شفاعت دارند رقعه هائى به دست اشخاص داده مى شود، نگاه کردم دیدم در آن نو شته ((امان من النار لزوّار قبر الحسین علیه السلام فى لیله الجمعه ))
امان و راحتى از آتش است براى زیارت کنندگان قبر امام حسین علیه السلام در شب جمعه .
گفتم : اى بى بى عالم به من هم لطف بفرما که من سخت به آن نیازمندم فرمود: مگر تو منکر فضیلت زیارت قبر فرزندم حسین علیه السلام نبودى .(31)
( چگونگى استشفا از تربت کربلا )
شیخ اجل ، ابن قولویه ، استاد شیخ مفید رحمه الله در کتاب کامل الزیارة به اسناد خود از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت : به مدینه رفتم و بیمار شدم . حضرت امام محمد باقر علیه السلام مقدارى آشامیدنى در ظرفى که دستمال بالاى آن بود، به وسیله غلام خود برایم فرستاد و گفت : ((این را بخور که امام على علیه السلام به من امر فرموده است که بر نگردم تا این دارو را بیاشامى )).
چون گرفتم و خوردم شربت سردى بود در نهایت خوش طعمى و بوى مشک از آن بلند بود.
پس غلام گفت : ((حضرت فرمود چون بیاشامى به خدمتش بروى )).
من تعجب کردم که گویا از بندى رها شدم . برخاستم به در خانه آن حضرت رفته ، رخصت طلبیدم . حضرت فرمود: ((صحّ الجسم فادخل : بدنت سالم شده داخل شو)).
گریه کنان داخل شدم و سلام کردم . دست و سرش را بوسیدم . فرمود: ((اى محمد! چرا گریه مى کنى ؟))
عرض کردم : ((قربانت گردم مى گویم بر غربت و دورى راه از خدمت شما، و کمى توانایى در ماندن در ملازمت شما که پیوسته به شما بنگرم )).
فرمود: ((اما کمى قدرت ، خداوند تمام شیعیان و دوستان ما را چنین ساخته و بلا به سوى ایشان گردانید؛ امّا غربت تو، پس مؤمن در این دنیا در میان این خلق منکوس غریب است ، تا از این دار فنا به رحمت خداوند برود و در بعد مکان به حضرت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام تأ سّى کن که در زمینى دور از ما در کنار فرات است و اما آنچه از محبت قرب و شوق دیدار ما گفتى و بر این آرزو و توانایى ندارى ، پس خداوند بر دلت آگاه است و تو را بر این نیت پاداش خواهد داد)).
بعد فرمود: ((آیا به زیارت قبر حسین علیه السلام مى روى ؟))
گفتم : ((بلى با بیم و ترس بسیار.))
فرمود: ((هر قدر ترس بیشتر است ثوابش بزرگتر است و هر کس در این سفر خوف بیند از ترس روز قیامت ایمن باشد و با آمرزش از زیارت بر گردد)).
بعد فرمود: آن شربت را چگونه یافتى ؟))
گفتم : ((گواهى مى دهم که شما اهل بیت رحمتید و تو وصى اوصیایى . هنگامى که غلام شربت را آورد، توانایى نداشتم که بر پا بایستم و از خودم ناامید بودم و چون آن شربت را نوشیدم چیزى از آن خوش بوتر و خوش مزه تر و خنک تر نیافتم . غلام گفت : مولایم فرمود بیا؛ گفتم : با این حال مى روم هر چند جانم برود و چون روانه شدم گویا از بندى رها شدم . پس سپاس خداى را که شما را براى شیعیان رحمت گردانیده است )).
فرمود: ((اى محمد! آن شربت را که خوردى از خاک قبر حسین علیه السلام بود و بهترین چیزى است که من به آن استشفا مى نمایم و هیچ چیزى را با آن برابر مکن که ما به اطفال و زنان خود مى خورانیم و از آن خیر بسیار مى بینیم )).
فرمود: ((شخصى آن را بر مى دارد و از حائر بیرون مى رود. آن را در چیزى نمى پیچد، پس هیچ جن و جانورى و چیزى که درد و بلایى که داشته باشد نیست ، مگر آنکه آن را استشمام مى کند و برکتش برطرف مى شود و برکتش را دیگران مى برند و آن تربت که به آن معالجه مى کنند نباید چنین باشد و اگر این علت که گفتم نباشد، هر که آن را به خود بمالد یا از آن بخورد البته در همان ساعت شفا مى یابد و نیست آن مگر مانند حجرالاسود که نخست مانند یاقوتى در نهایت سفیدى بود و هر بیمارى و دردناکى خود را بر آن مى مالید در همان ساعت شفا مى یافت و چون صاحب آن دردها و اهل کفر و جاهلیت خود را بر آن مالیدند سیاه شد و اثرش کم گردید)).
عرض کردم : ((فدایت شوم آن تربت مبارک را من چگونه بردارم ؟))
فرمود: ((تو هم مانند دیگران آن تربت را بر مى دارى ، ظاهر و گشوده و در میان خرجین در جاهاى چرکین مى افکنى پس برکتش مى رود)).
گفتم : ((راست فرمودى .))
فرمود: ((قدرى از آن به تو مى دهم ، چطور مى برى ؟))
عرض کردم : ((در میان لباس خود مى گذارم )).
فرمود: ((به همان قرارى که مى کردى برگشتى . نزد ما از آن هر قدر که مى خواهى بیاشام و همراه مبرکه براى تو سالم نمى ماند)).
آن حضرت دو مرتبه از آن به من نوشانید و دیگر آن درد به من عارض نشد.(32)
زائر حسین علیه السلام
در کتاب کامل الزیاره و وسایل و کتاب تحفة الزّایر، مجلسى مرحوم روایت نموده است از معاویة بن عمَّار که گفت : روزى بخدمت مولاى خود امام جعفرصادق علیه السلام مشرَّف شدم ، دیدم آن سرور مشغول نماز است چون فارغ شدند، شنیدم که مناجات مى کرد باپروردگار خود و عرض مى کرد:
اى خداوندیکه مخصوص کرده اى آینده ما را به کرامت ، و وعده داده اى ما را به شفاعت ، و علوم رسالت را به ما داده اى و ما را وارث پیغمبران گردانیده اى و ختم کرده اى امتّان گذ شته را و علم گذشته و آینده را به ما داده اى و ما را مخصوص به وصیّت پیغمبر(ص ) گردانیده اى و دلهاى مردم را مایل به ما گردانیده اى ، بیامرز مرا و برادران مرا به زیارت کنندگان قبر ابى عبداللَّه حسین علیه السلام را که خرج کرده اند مالهاى خود را، و بیرون آورده اند از شهرها بدنهاى خود را، براى رغبت بر نیکى ما و امید ثوابهاى تو در صله ما، و براى شاد گردانیدن پیغمبر(ص ) تو، و اجابت نمودن ایشان امر ما را، و براى خشمى که بر دشمنان ما داخل کرده اند، و مقصود ایشان خوشنودى تو است ، پس عوض ایشان را از جانب ما به خوشنودى بده ،
و حفظ کن ایشان را در شب و روز، و رفیق ایشان را در اهل و اولاد، ایشان را که در وطن خود گذاشته اند، و دفع کن از ایشان شرّ هر جبّار معاند را، و هر ضعیف و قوى از مخلوقات خود و از شرّ شیاطین جنّ و انس را، و بده به ایشان زیاده از آنچه از تو امید دارند،
اى خداوند ما چون دشمنان عیب و سرزنش کردند با ایشان به سبب بیرون آمدن ایشان به زیارت ما پس مانع ایشان نشد از عزم کردن و بیرون آمدن به زیارت ما،
پس رحم کن آن رویهاى ایشان را که مى مالند بر قبر امام حسین علیه السلام و رحم کن بر آن دیده هاى ایشان که گریه و آب چشم آن را جارى کرده اند براى ترحّم بر ما، و رحم کن دلهاى ایشان را که سوخته و جزع کرده اند در مصیبت ما، و رحم کن آن صداهاى ایشان که بلند کرده اند در مصیبت ما، خداوندا آن خانه ها و بدنها را به تو مى سپارم تا سیراب گردانى از حوض کوثر و روز تشنگى ایشان .
و از این قسمت مناجات و دعا بسیار کرد تا اینکه سر از سجده بر داشت و عرض کردم : آن دعا که در حقّ زوّار و گریه کنندگان امام حسین علیه السلام از شما شنیدم ، که مثل آن را در حقّ کسى که خدا رانمى شناسد مى کردید، گمان دارم که آتش جهنّم هرگز بر او نرسد،
آرزو کردم که خدایا کاش حجّ نکرده بودم و به زیارت امام حسین علیه السلام مشرّف میشدم ، آن حضرت فرمودند: چه مانع است تو را اى معاویه . ترک زیارت حسین علیه السلام نکن ، عرض کردم فدایت شوم نمى دانستم که زیارت آن حضرت اینقدر فضیلت دارد، فرمود:
اى معاویه آنهایى که در آسمان از براى زیارت کننده حسین علیه السلام دعا میکنند ترک نکن زیارت حسین علیه السلام را از ترس و خوف کسى ، زیرا هرکس ترک کند زیارت او را آنقدر حسرت مى برد و آرزو مى کند که اى کاش آن قدر در نزد قبر آن حضرت مى ماندم که در آنجا مد فون مى شدم .
آیا دوست ندارى که خدا تو را در میان آن اشخاصى که دعا میکند براى ایشان رسول خدا(ص ) و على علیه السلام و فاطمه (س ) و باقى ائمّه معصومین علیه السلام ببیند؟ آیا نمى خواهى از کسانى باشى که در قیامت مى آیند و هیچ گناه براى ایشان نمى باشد؟ آیا نمى خواهى از کسانى باشى که حضرت رسول (ص ) در قیامت با ایشان مصافحه میکند؟(33)
(آرى رسول خدا (ص ) مى فرماید:
مَن مِسَّ جِلدى لَم تَمسَّ النّار. یعنى هرکس بدن مرا لمس کند آتش جهنّم بر او نمى رسد پس معلوم است کسى که با رسول خدا(ص ) مصافحه کند آتش دوزخ را البته نخواهد دید.
اللّهمّ ارزقنى زیارت الحسین بحقّ الحسین و جدّه و ابیه و امّه و اخیه و ذرّیته و بنیه علیه السلام .
خدایا روزى کن زیارت امام حسین علیه السلام را بر ما بحقّ امام حسین علیه السلام و جدّش رسول خدا (ص ) و پدرش امیرالمؤمنین علیه السلام و مادرش فاطمه زهرا(س ) و برادرش امام حسن علیه السلام واولادش علیه السلام .
ثواب کربلا
مقدّس زنجانى نوشته که در بعضى روایت وارد شده که در عوض هر درهمى که زائران امام حسین علیه السلام در خصوص زیارت آن حضرت مصرف کنند دوازده هزار شهر در بهشت از خداوند عالم به ایشان عطاء مى شود، و به هر قدمى که بر مى دارند ثواب هفتاد حجّ و هفتاد عمره مى باشد،
و هر گاه در آن سفر بمیرند ملائکه رحمت مشایعت ایشان مى کنند و حنوط و کفن او را از بهشت مى آورند، و براى او نماز میگذارند، و از ریاحین بهشت بر قبر او فرش مى کنند و از هر طرف به قدرى که چشم کار مى کند قبر او را وسیع مى گردانند، و تا روز قیامت درى از بهشت بر قبر او مى گشایند و چون زائران امام حسین علیه السلام به حوالى کربلا رسند، صدّیقه کبرى فاطمه زهرا (س ) با جمعى از حوریان بهشت به پیشواز ایشان مى آیند و حضرت فاطمه (س ) با مقنعه خود گرد و غبار راه را از روى ایشان پاک میکند، و به ایشان مى فرماید:
خوش آمدید اى زائران فرزند غریب من ، مژده باد شما را به جمیع خیرات دنیا و آخرت پس صدّیقه طاهره در زیارت پسر مظلومش با ایشان موافقت مى کند و ایشان را به منزل مى رساند و ثواب هزار حجّ مقبول و هزار عمره مقبول مانند حجّ و عمره رسول خدا (ص ) در نامه اعمالش مى نویسند و به ایشان عطاء فرماید، و چون بخواهد به خانه خود مراجعت نماید رسول خدا(ص ) ملکى به نزد قبر او فرستاده سفارش مى کند که رسول خدا(ص ) مى فرماید:
که عملت را از سر بگیر بدرستى که خداوند عالم گناهان گذشته تو را آمرزید.
نوشته شده توسط : سادات
1- پند امام به عالمان
«أَیَّتُهَا الْعِصابَةُ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنَّصیحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ باللّهِ فی أَنـْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یُهابِکُمُ الشَّریفُ، وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعیفُ وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لافَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدٌ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشْفَعُونَ فِی الْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلاّبِها، وَ تَمْشُونَ فِی الطَّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کَرامَهِ الاَْکابِرِ... فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَ أَمّا حَقُّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ أَنْتُم تَتَمَنَّوْنَ عَلَی اللّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رَسُلِهِ وَ أَمانًا مِنْ عَذابِهِ؟!
حضرت ابی عبداللّه الحسین(علیه السلام) خطاب به عالمان بی عمل و تارکان امر به معروف و نهی از منکر فرموده اند:ی گروه نیرومندی که به دانش مشهور و به نیکی مذکور و به خیرخواهی معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم، با مهابت جلوه گرید! شریف از شما حساب می برد و ضعیف شما را گرامی می دارد، و کسانی که بر آنها برتری و حقّی ندارید، شما را بر خود ترجیح می دهند، شما وسیله حوائجی هستید که بر خواستارانش ممتنع است، و به هیبت پادشاهان و کرامت بزرگان در راه گام برمی دارید...!و امّا حق ضعیفان را ضایع کردید! و حقّ خود را که به گمانتان شایسته آنید طلب نمودید...! و با این حال آرزوی بهشت الهی را دارید و همجواری پیامبران و امان از عذابش را در سر می پرورانید!
2- اصلاح امّت، نه قدرت طلبی
«أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سُلْطان وَ لاَ الِْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فی بِلادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکامِکَ.»:
در باره فلسفه قیامش فرمود :بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما اظهار شده بری رقابت در قدرت و دستیابی به کالی دنیا نیست; بلکه هدف ما این است که نشانه هی دینت را به جی خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّتها و دستورهای دینت عمل شود.
3- بهداشت جسم و خودسازی
«أُوصیکُمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ أُحَذِّرَکُمْ أَیّامَهُ... فَبادِرُوا بِصِحَّةِ الاَْجْسامِ فی مُدَّةِ الاَْعْمارِ... فَإِیّاکَ أَنْ تَکُونَ مِمَّنْ یَخافُ عَلَی الْعِبادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ یَأْمَنَ العُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ.»:
ی مردم! شما را به تقوی الهی سفارش می کنم و از (گناه کردن) در ایّامش برحذر می دارم... در مدّت عمر به سلامت و تندرستی جسم پیشی گیرید... و از کسانی مباشید که بر گناه بندگان بیم دارند و خود از عقوبت گناه خویش آسودهخاطراند!
4- اقسام جهاد
«أَلْجِهادُ عَلی أَرْبَعَةِ أَوْجُه: فَجِهادانِ فَرْضٌ وَ جِهادُ سُنَّةٌ لا یُقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض وَ جِهادٌ سُنَّةٌ، فَأَمّا أَحَدُ الْفَرْضَیْنِ فَجِهادُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعاصِی اللّهِ وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهادِ، وَ مُجاهَدَةُ الَّذینَ مِنَ الکُفّارِ فَرْضٌ.
وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّةٌ لا یُقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض فَإِنَّ مُجاهَدَةَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلی جَمیعِ الاُْمَّةِ لَوْ تَرَکُوا الْجِهادَ لاََتاهُمُ الْعَذابُ وَ هُوَ مِنْ عَذابِ الاُْمَّةِ وَ هُوَ سُنَّةٌ عَلَی الاِْمامِ، وَحَدُّهُ أَنْ یَأْتِی مَعَ الاُْمَّةِ فَیُجاهِدَهُمْ. وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّةٌ فَکُلُّ سُنَّة أَقامَهُ الرَّجُلُ وَ جاهَدَ فی إِقامَتِها وَ بُلُوغِها وَ إِحْیائِها، فَالْعَمَلُ وَ السَّعْی فیها مِنْ أَفْضَلِ الاَْعْمالِ لاَِنـَّها إِحْیاءُ سُنَّة وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم): «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئًا.»
جهاد بر چهارگونه است: دوتی آن فرض، و یکی سنّت که جز با فرض برپاداشته نشود، و دیگر جهاد سنّت.
امّا آن دوتایی که فرض است، یکی جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصیتهی الهی است، و آن بزرگترین جهاد است، و جهاد با کفّار که هم مرز با شمایند فرض است.
و امّا جهادی که سنّت است و جز با فرض برپا نشود، جهاد با دشمن است، و واجب است بر همه امّت، و اگر جهاد را ترک کنند عذاب بر آنان آید و این عذابی است که از خود امّت است.
و چنین جهادی بر امام سنّت است و حدّ آن این است که امام با امّت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد کنند.
و امّا جهادی که سنّت مطلق است عبارت از هر سنّتی است که شخص آن را برپا می دارد و در برپایی و اجرا و زنده کردن آن تلاش می کند.
بنابراین، هر نوع کار و کوشش در اقامه آن از بهترین اعمال خواهد بود، زیرا که آن زنده نمودنِ سنّت است و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)فرموده است: «هر که سنّت و روش نیکویی را به وجود آوَرَد پاداشش بری او خواهد بود و نیز ثواب هر که تا روز قیامت بدان عمل کند، بدون آن که از ثواب آنها هم چیزی کاسته شود.»
5- تباهی دنیا
«إِنَّ هذِهِ الدُّنْیا قد تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، فَلَمْ یَبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَةٌ کَصُبابَةِ الاِْناءِ وَ خَسیسُ عَیْش کَالْمَرْعَی الْوَبیل، أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِاللّهِ مُحِقًّا، فَإِنّی لا أَرَی الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَمًا، إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنیا وَ الدّینُ لَعْقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَإِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.»
امام حسین(علیه السلام) در هنگام سفر به کربلا فرمود:راستی این دنیا دیگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمی که بر کاسه نشیند و زندگی ی پست، همچون چراگاه تباه، چیزی باقی نمانده است. آیا نمی بینید که به حقّ عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد؟ در چنین وضعی مؤمن به لقی خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ظالمان را جز هلاکت نمی بینم. به راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که بری معیشت آنها باشد پیرامون آناند، و وقتی به بلا آزموده شوند دینداران اندکاند.
6- نعمت ناخوش انجام
«أَلاِْسْتِدْراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبْدِهِ أَنْ یُسْبِغَ عَلَیْهِ النِّعَمَ وَ یَسْلُبَهُ الشُّکْرَ.»
غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از او بگیرد.
7- عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان
«إِنَّ قَوْمًا عَبَدُو اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إِنَّ قَوْمًا عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ، وَ إِنَّ قَومًا عَبَدُوا اللّهَ شُکْرًا فَتِلْکَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِی أَفْضَلُ الْعِبادَةِ»:
گروهی خدا را از روی میل و رغبت (به بهشت) عبادت می کنند که این عبادت تاجران است، و گروهی خدا را از روی ترس (از دوزخ) می پرستند و این عبادت بندگان است و گروهی خدا را از روی شکر(و شایستگی پرستش) عبادت می کنند و این عبادت آزادگان است که بهترین عبادت است.
8- پرهیز از ستمکاری
«إِیّاکَ وَ الظُّلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْکَ ناصِرًا إِلاَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ»
برحذر باشید از ستم کردن به کسی که یاوری جز خداوند عزّوجلّ ندارد.
9- روی آوردن به دیندار، جوانمرد و اصیل
«لا تَرْفَعْ حاجَتَکَ إِلاّ إِلی أَحَد ثَلاثَة: إِلی ذی دین، أَوْ مُرُوَّة، أَوْ حَسَب.»
جز به یکی از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروّت، یا کسی که اصالت خانوادگی داشته باشد.
10- نشانه هی مقبول و نامقبول انسانها
«مِنْ دَلائِلِ عَلاماتِ الْقَبُولِ: أَلْجُلُوسُ إِلی أَهْلِ العُقُولِ. وَ مِنْ عَلاماتِ أَسْبابِ الْجَهْلِ أَلْمُماراةُ لِغَیْرِ أَهْلِ الْکُفْرِ. وَ مِنْ دَلائِلِ الْعالِمِ إِنْتِقادُهُ لِحَدیثِهِ وَ عِلْمُهُ بِحَقائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ.»:
از دلائل نشانه هی قبول، همنشینی با خردمندان است.
و از نشانه هی موجبات نادانی ، مجادله با مسلمانان.
و از نشانه هی دانا این است که سخن خود را نقّادی می کند و به حقایق فنونِ نظر، داناست.
11- نشانه هی مؤمن
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ اتَّخَذَ اللّهَ عِصْمَتَهُ وَ قَوْلَهُ مِرْآتَهُ، فَمَرَّةً یَنْظُرُ فی نَعْتِ الْمُؤمنینَ وَ تارَةً یَنْظُرُ فی وَصْفِ المُتَجَبِّرینَ، فَهُو مِنْهُ فی لَطائِفَ وَ مِنْ نَفْسِهِ فی تَعارُف وَ مِنْ فِطْنَتِهِ فی یَقین وَ مِنْ قُدْسِهِ عَلی تَمْکین.»:
به راستی که مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آیینه خود، یک بار در وصف مؤمنان می نگرد و بار دیگر در وصف زورگویان، او از این جهت نکته سنج و دقیق است و اندازه و قدر خود را می شناسد و از هوش خود به مقام یقین می رسد و به پاکی خود استوار است.
12- بخل ورزی در سلام
«أَلْبَخیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.»:
بخیل کسی است که به سلام کردن بخل ورزد.
13- نتیجه پیروی از گناهکار
«مَنْ حَاوَلَ امْرَأً بِمَعْصِیَةِ اللّهِ کانَ أَفْوَتَ لِما یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِما یَحْذَرُ.»:
کسی که با نافرمانی خدا گِرد کسی گردد، آنچه را امید دارد از دست رفتنی تر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.
14- احترام به ذرّیّه زهرا(علیه السلام)
«وَ اللّهِ لا أَعْطِی الدَّنِیَّةَ مِنْ نَفْسی أَبَدًا وَ لَتَلْقِیَنَّ فاطِمَةُ أَباها شاکِیَةً ما لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُها أُمَّتَهُ وَ لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ أَذاها فی ذُرِّیَّتِها.»:
به خدا قسم من هرگز زیر بار پستی و ذلّت نخواهم رفت و در روز قیامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد، در حالی که از آزاری که فرزندانش از امّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد و کسی که ذرّیّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
15- فلسفه قیام
«إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی (صلی الله علیه وآله وسلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب.»:
من از روی خودخواهی و خوشگذرانی و یا بری فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من بری اصلاح در امّت جدّم می باشد، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم.
16- ما اهل بیت شایسته حکومتیم
«إِنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.»:
ما اهل بیت به حکومت و زمامداری ـ نسبت به کسانی که آن را تصرّف کردهاند ـ سزاوارتریم.
17- امام کیست؟
«فَلَعَمْری مَا الاِْمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ والاْخِذُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّهِ.»:
به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست، مگر کسی که به قرآن عمل کند و راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضی خدا وقف سازد.
18- اهل بیت شایستگان حکومت
«أَیـُّهَا النّاسُ فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ یَکُنْ أَرْضی لِلّهِ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّد(صلی الله علیه وآله وسلم) أَوْلی بِوِلایَةِ هذَا الاَْمرِ مِنْ هؤُلاءِ المُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ بِالْجَوْرِ وَ العُدْوانِ.»
ی مردم! اگر شما از خدا بترسید و حقّ را بری اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودی خداوند خواهد بود و ما اهل بیت پیامبر، به ولایت و رهبری ، از این مدّعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایستهتریم.
19- قیام در مقابل ظالم
«أَیُّهَا النّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم) قالَ: مَنْ رَی سُلْطانًا جائِرًا مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اللّهِ ناکِثًا لِعَهْدِاللهِ مُخالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ یَعْمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لا قَوْل کانَ حَقًّا عَلَی اللّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ.»:
هان ی مردم! پیامبر خدا فرموده است: کسی که زمامداری ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال می سازد و عهدش را می شکند و با سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)مخالفت می ورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل می کند، ولی در مقابل او با عمل یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.
20- خشنودی خالق، ملاک رستگاری
«لا أَفْلَحَ قَوْمٌ إِشْتَرَوْا مَرْضاتِ الَْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ.»:
رستگار مباد مردمی که خشنودی مخلوق را در مقابل غضب خالق خریدند.
21- بهترین یاران
«إِنّی لا أَعْلَمُ أَصْحابًا أَوْلی وَ لا خَیْرًا مِنْ أَصْحابی وَ لا أَهْلَ بَیْت أَبَرُّ وَ لا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتی فَجزاکُمُ اللّهُ جمیعًا خَیْرًا.»:
در شب عاشورا فرمود: من اصحاب و یارانی را بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانی بهتر و باوفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم، خداوند به همه شما جزی خیر دهاد.
22- آزمودگان استوار امام(علیه السلام)
«وَ اللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمْ إِلاّ الاَْقْعَسَ یَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِیَّةِ دُونی اِسْتیناسَ الطِّفْلِ إِلی مَحالِبِ أُمِّه.»:
درباره اصحاب خود فرمود:به خدا قسم آنان را آزمودم، دلاور و استوارشان دیدم، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاقاند که طفل شیرخوار به پستان مادرش!
23- بهترین سخن تسلّی بخش
«إِنَّ أَهْلَ الاَْرْضِ یَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّماءِ لا یَبْقُونَ وَ أَنَّ کُلَّ شَی ء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَ اللّهِ الَّذی خَلَقَ الاَْرضَ بِقُدْرَتِهِ وَ یَبْعَثُ الْخَلْقَ فَیَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ.»:
در مقام تسلّی به خواهر بزرگوارش فرمود:اهل زمین می میرند و اهل آسمان باقی نمی مانند و همه چیز رو به فناست، جز ذات پروردگاری که زمین را به قدرتش آفریده، و خلق را برانگیزاند و همه به سوی او باز می گردند، و او تنهی یگانه است.
24- شکیبایی ، پل پیروزی
«صَبْرًا یا بَنِی الْکِرامِ فَمَا الْمُوْتُ إِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرّاءِ إِلَی الْجِنانِ الْواسِعَةِ وَ النِّعَمِ الدّائِمَةِ.»
به اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود:ی بزرگ زادگان! صبر و شکیبایی ورزید که مرگ چیزی جز یک پُل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهی همیشگی آن می رساند.
25- فرجام دنیا
«عِبادَ اللّهِ إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلی حَذَر فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ عَلی أَحَد أَوْ بَقِی عَلَیْها لَکانَتِ الأَنْبِیاءُ أَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ أَوْلی بِالرِّضا وَ أَرْضی بِالْقَضاءِ غَیْرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیُدها بال وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکَفْهِرٌ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ. فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِّ التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»:
بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد بری همیشه در دنیا بماند، پیامبران بری بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوش آیندتر بود، ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را بری فانی شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل خواهد شد و سرور و شادی اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید، منزلی پست و خانه ی موقّت است، پس بری آخرت خود توشه ی برگیرید.
و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.
26- مقاومت مردانه
«لا وَاللّهِ لاأَعْطیهِمْ بِیَدی إِعْطاءَالذَّلیلِ وَ لا أَفِرُّ مِنْهُمْ فِرارَ الْعَبیدِ.»
نه به خدا سوگند، نه دست ذلّت در دست آنان می گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار می کنم.
27- آثار غذی حرام
«وَیْلَکُمْ ما عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَی فَتَسْمَعُوا قَوْلی وَ إِنَّما أَدْعُوکُمْ إِلی سَبیلِ الرَّشادِ فَمَنْ أَطاعَنی کانَ مِنَ المُرْشَدینَ وَ مَنْ عَصانی کانَ مِنَ المُهْلَکینَ وَ کُلُّکُمْ عاص لاَِمْری غَیْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلی قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِکُمْ.»
در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود :وی بر شما چرا ساکت نمی شوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگاری فرامی خوانم، هر کس از من پیروی کند سعادتمند است و هر کس نافرمانی ام کند از هلاک شدگان است، شما همگی نافرمانی ام می کنید و به سخنم گوش نمی دهید، آری در اثر هدایی حرامی که به شما رسیده و در اثر غذاهی حرامی که شکم هایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهی شما مُهر زده است!
28- هیهات که زیر بار ذلّت روم!
«أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَی اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنـُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ آبِیَـةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکِرامِ.»:
آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم دریغ دارند، دامنهی پاک مادران و مغزهی با غیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمی دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدّم بداریم.
29- خشم الهی بر یهود، مجوس و دشمن اهل بیت(علیه السلام)
«إِشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَی الْیَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَدًا وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی النَّصاری إِذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی الَْمجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دُونَهُ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلی قَوْم إِتَّفَقَتْ کَلِمَتُهُمْ عَلَی قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.»:
خشم خداوند بر یهود آن گاه شدّت گرفت که بری او فرزندی قرار دادند، و خشمش بر نصاری وقتی شدّت یافت که بری او قائل به خدایان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد که به جی او آفتاب و ماه را پرستیدند، و خشمش بر قوم دیگری آن گاه شدّت یافت که بر کشتن پسرِ دخترِ پیامبرشان هماهنگ گردیدند.
30- اگر دین ندارید، لااقل آزاد باشید
«یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا أَحْرارًا فی دُنْیاکُم وَ ارْجِعُوا إِلی أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُم عَرَبًا کَما تَزْعَمُونَ.»:
ی پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید لااقلّ در زندگی دنیاتان آزادمرد باشید، و اگر خود را عرب می پندارید به نیاکان خود بیندیشید.
31- پیشی گیرنده در آشتی
«أَیُّما إِثْنَیْنِ جَری بَیْنَهُما کَلامٌ فَطَلَبَ أَحُدُهُما رِضَا الاْخَرِ کانَ سابِقُهُ إِلَی الْجَنَّةِ.»:
هر یک از دو نفری که میان آنها نزاعی واقع شود و یکی از آن دو رضایت دیگری را بجوید، سبقت گیرنده، اهل بهشت خواهد بود.
32- ثواب سلام
«لِلسَّلامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرّادِّ »:
سلام کردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلامکننده و یکی از آنِ جواب دهنده است.
33- رضی خدا، نه هوی مردم
«مَنْ طَلَبَ رِضَا اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللّهُ أُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَکَلَهُ اللّهُ إِلَی النّاسِ.»:
هر کس رضی خدا را به غضب مردم بجوید، خدا او را از کارهی مردم کفایت می کند، و هر کس خشنودی مردم را به غضب خدا بجوید، خدا او را به مردم واگذارد.
34- ویژگیهی حضرت مهدی (علیه السلام)
«تَعْرِفُونَ الْمَهْدِی بِالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ وَ بِمَعْرِفَةِ الْحَلالِ وَ بِحاجَةِ النّاسِ إِلَیْهِ وَ لا یَحْتاجُ إِلی أَحَد.»:
درباره حضرت مهدی (علیه السلام) فرموده:شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بی نیازی او از مردم می شناسید.
35- رؤیی دنیا
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیا حُلْوُها وَ مُرُّها حُلْمٌ وَ الاِْنْتِباهُ فِی الاْخِرَةِ.»
بدانید که دنیا شیرینی و تلخی اش رؤیایی بیش نیست، و آگاهی و بیداری واقعی در آخرت است.
36- پرهیز از کلام پست و سبک
«لا تَقُولُوا بِأَلـْسِنَتِکُمْ ما یَنْقُصُ عَنْ قَدْرِکُمْ.»:
چیزی به زبانتان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.
37- جاودانگی در مرگ با عزّت
«لَیْسَ الْمَوْتُ فی سَبیلِ الْعِزِّ إِلاّ حَیاةً خالِدَةً وَ لَیْسَتِ الْحَیاةُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ الْمَوْتُ الَّذی لا حَیاةَ مَعَهُ.»:
مرگ در راه عزّت جز زندگی جاوید، و زندگی با ذلّت جز مرگ بی حیات نیست.
38- حرمت حیله و نیرنگ
«وَ الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّمٌ.»:
حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است.
39- مرگ، پدیده گریبانگیر
«خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلی جیدِ الفَتاةِ وَ ما أَوْلَهَنی إِلی أَسْلافی إِشْتِیاقَ یَعْقُوبَ إِلی یُوسُفَ.»:
قبل از حرکت از مکّه به سوی عراق در میان جمعی از بنی هاشم فرمود:مرگ گردنگیر فرزندان آدم است; همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق دیدن گذشتگانم هستم، مانند اشتیاقی که یعقوب به دیدن یوسف داشت.
40- اندیشه پایان کار
«فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةًفَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلی وَ أَنْبَلُوَ إِنْ تَکُنِ الأَمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعَهافَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْمَرْءُ یَبْخَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْرْزاقُ قِسْمًا مُقَسَّمًافَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِی الْکَسْبِ أَجْمَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْبْدانُ لِلْمَوْتِ أُنـْشِأَتْفَقَتْلُ امْرِء بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ أَفْضَلُعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ یا آلَ أَحْمَدَفَإِنّی أَرانی عَنکُمْ سَوْفَ أَرْحَلُدر »:
حضرت در مسیر حرکت به جانب کوفه فرموده است:زندگی دنیا گرچه نفیس و پربهاست،ولی پاداش خدا در جهان دیگر بالاتر و پربهاتر است.
و اگر سرانجامِ جمع آوری مال و ثروت، ترک نمودن آن است،پس نباید مرد بری آن بخل ورزد.
و اگر روزی هی بندگان، تقسیم و مقدَّر شده است،پس کمی حرصِ مرد در کسب، زیباتر. و اگر بدن ها بری مرگ آفریده شده است،پس کشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر. درود بر شما ی خاندان پیامبر،که من به زودی از میان شما کوچ خواهم کرد.
نوشته شده توسط : سادات
روزی مرد جوانی نزد شری راما کریشنا رفت و گفت: میخواهم خدا را همین الآن ببینم!!
کریشنا گفت: قبل از آنکه خدا را ببینی باید به رودخانه گنگ بروی و خود را شستشو بدهی...
او آن مرد را به کنار رودخانه گنگ برد و گفت: بسیار خوب حالا برو توی آب.
هنگامی که جوان در آب فرو رفت، کریشنا او را به زیر آب نگه داشت.
عکسالعمل فوری مرد این بود که برای بدست آوردن هوا مبارزه کند. وقتی کریشنا متوجه شد که آن شخص دیگر بیشتر از این نمیتواند در زیر آب بماند به او اجازه داد از آب خارج شود.
در حالی که آن مرد جوان در کنار رودخانه بریده بریده نفس میکشید، کریشنا از او پرسید: وقتی در زیر آب بودی به چه فکر میکردی؟ آیا به پول، زن، بچه یا اسم و مقام و حرفه؟!!
مرد پاسخ داد: نه به تنها چیزی که فکر میکردم هوا بود.
کریشنا گفت: درست است. حالا هر وقت قادر بودی به خدا هم به همان طریق فکر کنی فوری او را خواهی دید...
خداوند همیشه در کنار ما هست. اما ما نیاز به خدا رو کم حس می کنیم به خاطر همینه که خیلی وقتها اصلاً یادمون میره که خدایی وجود داره.
شاید این یکی از دلایلی باشه که باعث میشه انسان به راحتی گناه کنه...
دنیا اونقدر مشغله و فکر مشغولی برای آدمها میتراشه که وقتی باقی نمیمونه تا به خدا فکر کنیم. اما این اصلاً توجیحی برای اینکه ما خدا رو یاد نکنیم نیست .
مگه میشه که ما وقت برای خدا نداشته باشیم؟ چطور فرصت میکنیم غذا بخوریم، آب بخوریم، با مردم معاشرت کنیم، کار کنیم، تفریح داشته باشیم اما وقت نداریم که برای چند دقیقه با خدا گفتگو کنیم؟
من فکر نمیکنم نیاز به خدا کمتر ارزشتر از نیاز به آب و غذا باشه. میدونم شاید برای خیلیهاتون این حرفها تکراریه. اما یکم به این موضوع فکر کنید.
شاید دوست نداشته باشید نماز بخونید یا دعاهای تکراری دیگران. عیب نداره شما میتونید به هر زبانی که دوست دارید با خدا صحبت کنید و هر چیزی رو که دوست دارید بهش بگید. خداوند به همه زبانها تسلط داره.
احتیاج نداره از کلمههای مخصوصی استفاده کنی، اون فقط میخواد آن چیزی که از قلب شما بیرون میآد رو بشنوه. هر چند که قبل از اینکه شما بگید خودش میدونه. اما مثل پدری که دوست داره فرزندش از اون چیزی رو بخواد تا به اون بده دوست داره صدای شما رو بشنوه.
فکر کنم با خدا راحت صحبت کنیم بهتر از اینه که به خاطر قید و بندها از خدا دور باشیم. چون هیچ لذتی به نزدیکی با معبود نمیرسه.
من آزمودم مدتی، بی تو ندارم لذتـــــی کی عمر را لذت بود بیملح بی پایان تو
نوشته شده توسط : سادات
نوشته شده توسط : سادات
محرم، ماه ایثار و از جان گذشتگی است! ماه عشق و شور و فریاد است! ماه سرافرازی بر فراز نیزه هاست!
ماه آمیختن با خون و آمیختن عشق است.
سلام بر حسین (ع)
روزها رازهایی در سینه دارند که تقدیم روشن بینان می شود. آنهایی که چشم های خود را به روشنایی می بندند توانایی نگریستن به خورشید بر آمده روز را ندارند. رازدانان روزها از حادثه ها عبرت می آموزند و بر واقعه ها با دیده تعبیر می نگرند، آیات نیک را شاکرند و بر نشانه های هیبت و عسرت صابر. زیرا شکر به فراخی و صبر به تنگی نشان خردمندی است. عاشورا، دهم ماه محرم، روز پیروزی خون بر شمشیر است. غلبه فریاد مظلوم بر عربده کشی ظالم تا بن دندان مسلح پیروزی و نصرتی که هلهله کنان کوفی و شامی آن را با چشمان بسته به آفتاب خود ندیدند و از بالای نیزه بردن آفتاب شادمان و خرسند شدند، در حالی که نمی دانستند با خود رایت پیروزی حسین شهید (ع) را به دوش می کشند و با هلهله خویش کوس رسوایی خود را بر کوی و برزن می زنند. امروز، تاریخ پیروزی حسین بن علی (ع) را به گواهی نشسته است، پیروزیی که از بستر جهاد و متن خون شکوفا شد و آرمانهای والای او را با جریان تاریخ نسل به نسل بشری واگویه کرد.
حماسهی عاشورا سرفصل عشق و شور و عرفان بزرگ مردان الهی و نشان آفرینش عزت و اقتدار و آرمان گرایی بزرگ زنانی است که حیات اسلام ناب محمدی (ص) و آزادگی و آزادی را امداد جاودانه پایمردی و استقامت خود ساخته اند، نهضت حسینی و انقلاب فیاض و جوشان عاشورا یک بعثت بدون وحی و شکفتن گلبانگ توحید در چکاچک شمشیر بر بلندای سر نیزه هاست، کربلا عرصه انفجار نور و ظهور حماسه از یک سو و تبلور قساوت و حد اعلای فاجعه از طرف دیگر است و نینوا سرزمینی بی مانند برای نمایش تمامی عشق بر پرده هستی است، واضح است که دایره آفرینش را بی کربلا وجودی نیست منظومه معارف عارفان و سیر سالکان الی الله و جهاد مجاهدین فی الله و مجاهده عالمان فی سبیل الله را بی حسین (ع) و زینب در باغ خاطر نمی توان گذراند. به راستی اگر معمار ازل در خزانه خارج از وصف آفرینش، گوهری چون حسین (ع) و مرواریدی چون زینب (س) نداشت، کار کدامین نبی به کمال می رسید و راه کدامین رسول به نهایت پیوند می خورد؟ حسین و عاشورا و زینب ناموس دهر و باعث بقای هستی و تداوم راه پاکان و صالحان برای همیشه تاریخ بشر هستند، از پیامبران اولوالعزم تا مردمان عادی همه در جستجو و رهپوی مردان و زنان روزگار و سرزمینی هستند که پرچم هدایتشان در دستهای استوار زینب (س) و نهال آرزویشان در چشمه سار همیشه جوشان حسین (ع) استقرار یافته و نور خود را در چهرهی گلگون عاشورا به نظاره می نشینند
سلام من به محرم به غصه و غم مهدی
به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی
سلام من به محرم به کربلا و جلالش
به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش
سلام من به محرم به حال خسته زینب
به بینهایت داغ دل شکسته زینب
سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل
به ناامیدی سقا به سوز و اشک ابوالفضل
سلام من به محرم به قد و قامت اکبر
به خشک اذان گوی زیر نیزه و خنجر
سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم
سلام من به محرم به گاهواره اصغر
به اشک خجلت شاه و گلوی پاره اصغر
سلام من به محرم به احترام سکینه
به آن ملیکه که رویش ندیده چشم مدینه
سلام من به محرم به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش
سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل رینب
سلام من به محرم به انتظار رقیه
به پای آبله بسته به چشم تار رقیه
سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش
سلام من به محرم به حزن نغمه هایش
به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک
شیعیان در بزرگداشت شهدای کربلا، هر روز از دهه اول ماه محرم را مختص به یکی از بزرگان این نهضت جاویدان می دانند.
روز اول محرم : مسلم ابن عقیل علیه السلام
روز دوم محرم : ورود کاروان به کربلا ( ورودیه )
روز سوم محرم : حضرت رقیه علیها السلام
روز چهارم محرم : حضرت حر و اصحاب علیهم السلام - طفلان زینب علیهما السلام
روز پنجم محرم : اصحاب و عبدالله ابن الحسن علیهم السلام
روز ششم محرم : حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام
روز هفتم محرم : روضه عطش و علی اصغر علیه السلام
روز هشتم محرم : حضرت علی اکبر علیه السلام
روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
روز دهم محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام - حضرت زینب علیها السلام و شام غریبان
روز یازدهم محرم : حرکت کاروان از کربلا
روز دوازدهم محرم : ورود کاروان به کوفه
تاسیس تاریخ برای مسلمانان در زمان خلافت خلیفه دوم مسلمین و با مشورت علی (ع) در سال شانزدهم هجری صورت گرفته است. مبدا تاریخ را هجرت پیامبر و ماه نخست آن را محرم، سالی که هجرت روی داده بود گرفتند ....(1) علت نامگذاری این ماه آن بود که در ایام جاهلیت، جنگ در این ماه را حرام می دانستند.
ـ در دوم ماه محرم الحرام سال 61 هجری کاروان حضرت امام حسین (ع) وارد کربلا شد و سپاهیان دشمن که هر روز بر تعدادشان افزوده می شد در روزهای تاسوعا و عاشورا که روز نهم و دهم محرم می باشد او و یارانش را به شهادت رساندند. پیشوای هشتم شیعیان امام رضا (ع) در خصوص این ماه فرمود: در جاهلیت، حرمت این ماه نگاه داشته می شد و در آن نمی جنگیدند ولی در این ماه، خونهای ما را ریختند و حرمت ما را شکستند و فرزندان و زنان ما را اسیر کردند و خیمه ها را آتش زدند و غارت کردند و حرمت پیامبر را دربارة ذریه اش رعایت نکردند. .... آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی در «مراقبات» نوشته است:«کودکانم را می دیدم که در دهة نخست ماه محرم غذا نمی خوردند و به نان خالی اکتفا می کردند کسی هم به آنان نگفته بود ماه محرم شروع شده است گمان می کنم عشقی درونی آنان را برمی انگیخت.» (2) به همین دلیل ماه محرم با حادثه عاشورا عجین شده است و فرا رسیدن آن دلها را پر از غم می سازد و پیروان و شیفتگان امام حسین (ع) از اول محرم، محافل و مجالسی را سیاهپوش کرده، به یاد آن امام شهید به عزاداری می پردازند.... (3)
1-(تاریخ تحلیلی اسلام/ دکتر شهیدی/ ص130)
2-(پیام آورعاشورا/ مهاجرانی/ص 11)
3-(با اندکی دخل و تصرف/ فرهنگ عاشورا جواد محدثی/ ص 406)
نوشته شده توسط : سادات
1) بیعت خواهی یزید از امام (علیه السلام)
بررسی علل به حکومت رسیدن معاویه ابن ابی سفیان نیز متعدد است و زمان بررسی آنها در این مقاله کوتاه نمیگنجد، امّا در هر حال سستی و کج اندیشی و فریب خوردن بسیاری از اصحاب امام حسن(ع) سبب شد که آن امام مظلوم(ع) برای حفظ اسلام قراردادی موقتی امضاء نماید، بدین مضمون که معاویه فقط برای مدت محدودی با شرایط خاصی حکومت کند و بعد از آن، مسلمانان، به اختیار خودشان، کسی را که به صلاح می¬دانند به خلافت و امامت برگزینند و در آن شرایط و تا آن زمان، موروثی بودن خلافت مطلقاً مطرح نبود. تنها دو طرز تفکّر در مورد زمامدار حکومت اسلامی وجود داشت که یکی اعتقاد به وصایت نبی مکرم اسلام(ص) و امامت امام معصوم بوده است، به این مضون که خلافت فقط شایسته کسی است که پیامبر(ص) به امر خدا او را منصوب کرده باشد، و دیگری معتقد بود که مسلمانان حقّ دارند به رأی وصلاح خود، زمامداری برگزینند و هرگز چنان اعتقادی نه در میان دوستان و نه در میان دشمنان حضرت علی(ع)، وجود نداشت که خلیفه پیشین به جای خدا یا مردم، تکلیف خلافت را بعد از خود معین کند. و بخصوص یکی از مواد مهّم قرارداد امام حسن(ع) با معاویه این بود که، معاویه، حقّ ندارد، تصمیمی به جای مسلمین برای بعد از خود اتخاذ نماید. و شرایط فرهنگی جامعه اسلامی، چنان بود که حتی معاویه در زمان حیات امام حسن(ع) جرأت طرح چنان موضوعی را نداشت و در هم اندیشیهایی که با دوستان خاص خود انجام میدهد، تصور عملی شدن این اعتقاد را غیر ممکن میدانست. امّا در اواخر عمر به تحریک مغیره ابن شعبه (که بسیار زیرک و چرب زبان و حقه باز و دوست و رابط با یزید بود) این فکر را در ذهن معاویه پروراند و به تثبیت رساند. اما با همه زیرکیها و سیاست بازیهایی که معاویه و همفکران او بکار بردند، این عقیده در میان مسلمانان، جایی برای خود باز نکرد و معاویه در هنگام مردن، سخت نگران حکومت یزید بود. و در نصایح فراوانی که به یزید نمود مخصوصاً تأکید کرد با امام حسین(ع) با رفق و مدارا و نرمی رفتار شود. از گفتار معاویه و نصایح او (در اواخر عمرش) به یزید، کاملاً معلوم است که معاویه معتقد است اگر یزید بخواهد با حسین ابن علی(ع) با خشونت رفتار کند، نخواهد توانست حکومت نماید و خلافت از خاندان ابوسفیان خارج خواهد شد. امّا یزید، جوانی است که بااشراف زادگی و شاه زادگی تربیت شده و غرور جوانی و ریاست طلبی در او شعله¬ور بود، سیاست را، درک نمی¬کرد و آن نصایح زیرکانه در مغز پر از لهو و لعب او تأثیری نداشت.
بعد از اینکه معاویه در نیمه ماه رجب سال شصتم هجری می¬میرد، یزید نامه¬ای به حاکم مدینه دستور می¬دهد «حسین بن علی(ع) را بخواه، از او بیعت بگیر و اگر بیعت نکرد، سرش را برای من بفرست». بنابراین یکی از عواملی که امام حسین(ع) با آن درگیر بود، تقاضای بیعت با یزید بود. امّا حسین(ع) در آن شرایط خاص، کسی نبود که با یزید بیعت کند، زیرا بیعت با یزید، علاوه بر آنکه، بیعت با شخصیتی است که بر خلاف معاویه، حتی ظاهر اسلام را رعایت نمی¬کند بلکه متجاهر به فسق است، شایستگی سیاسی هم (مطلقاً) ندارد، درثانی، بیعت با یزید، در حقیقت مُهر تأیید بر موروثی بودن خلافت می¬گردد و کسی چون حسین ابن علی(ع) با کسی چون یزید بیعت نخواهد کرد. امام(ع) در این رابطه فرموده است: «مثلی لایبایعُ مِثلَهُ». از طرف دیگر رژیم سفیانی نیز این عدم بیعت را خطر برزگی برای خود میدانست و درست هم تشخیص داده بودند، بیعت نکردن امام حسین(ع) یعنی معترض بودن او، و این خطر بزرگی برای حکومت یزید است. و امام(ع) در مقابل این تقاضا، وظیفة دیگری جز نه گفتن ندارد. لذا تا آخرین لحظات حیات و در سختترین شرایط بر این نظر ثابت قدم ماند.
2) دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع)
بعد از آنکه یزید توسط حاکم مدینه از امام تقاضای بیعت مینماید و امام حسین(ع) به شدت وقاطعیت با این تقاضا مخالفت و اعلان مینماید، حتی حاضرم کشته شوم، اهل و عیالم به اسارت درآیند امّا با یزید بیعت نخواهم کرد، فشارها در مدینه به امام حسین(ع) زیاد شد، لذا در اواخر ماه رجب، مدینه را ترک و به مکّه هجرت کرد، زیرا مکّه، حرم امن الهی است و ماه رجب و شعبان ایام حج عمره و مرکز اجتماع مسلمانان است و مردم و حکومت برای امنیت آن احترام خاص قائلند. امام(ع)، قریب به دو ماه، در مکه حضور داشت ولی هنوز خبر مردن معاویه به کوفه نرسیده است. پس از این، کوفه که مرکز سپاه اسلام و محل سکونت مجاهدان جنگ¬های بزرگی مثل قادسیه و صفین و جمل و نهروان است نیز از مرگ معاویه و اعتراض امام حسین(ع) به حکومت موروثی یزید مطلع شده¬اند، و بسیای از بزرگان کوفه در نامههای متعددی از امام دعوت می¬نمایند که به کوفه هجرت کند و کوفه را مرکز مبارزات خود بر علیه یزید گرداند. برخلاف نظر تعدادی از تاریخ نگاران که کوفه را علّت اصلی قیام کربلا میدانند، به اعتقاد من، دعوت مردم کوفه، یک علّت فرعی است زیرا اگر مردم کوفه از امام دعوت نمیکردند، امام حسین(ع) از قیام دست برنمیداشت. شاید، دعوت مردم کوفه از امام(ع) سبب شد که این انقلاب در نزدیک کوفه (کربلا) اتفاق افتد ولی کوفه و دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع) هرگز علّت اصلی قیام آن حضرت نیست.
3) اصلاح طلبی و امر به معروف و نهی از منکر
اصلاح انحرافاتیکه در حکومت اسلامی و امت اسلامی پدید آمده است مهمترین هدف قیام امام حسین(ع) است. یعنی اگر از امام حسین(ع) بیعت هم نمیخواستند یا اگر مردم کوفه از امام حسین(ع) دعوت نمی¬کردند، باز هم وقوع نهضت حسینی(ع) حتمی بود. و شاید مسأله بیعت و دعوت مردم کوفه، فقط در تعین زمان و مکان آن انقلاب دخالت کردند.
امام حسین(ع) هدف از قیام خود را در موقعیتهای متعدد، بیان فرموده است. بارها فریاد می¬زند «اَلا تَرَونَ اَنَّ الحَقِّ لایعمَلُ بِهِ وَ اَنِّ الباطِلَ لایتَناهی عَنهُ لِیرغَبِ المؤمن فی لقاء للهِ مُحقّاً = آیا نمی¬بیند که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیگردد، در چنین شرایطی، اگر مؤمن، مرگ را بر زندگی ترجیح دهد حق دارد» یا میفرماید: «وَعَلَی الاسلامِ السّلامُ اِذ قَد بُلیتِ الاُمّهُ براعٍ مِثلِ یزیدَ = از اسلام باید خداحافظی کرد اگر نگهبانش فردی مثل یزید باشد».
اینها نشان می¬دهد که هدف غایی امام حسین(ع) از قیام، مبارزه با باطل و انحرافاتی است که در دین اسلام پدید آمده است. درست است که بیعت خواهی یزید و دعوت مردم کوفه هر یک برای آن حضرت وظیفة خاصی را ایجاب مینمود امّا عامل سوم ارزش صدها برابر بالاتر از دو عامل دیگر دارد و همین عامل سبب میگردد که به انقلاب کربلا، عظمتی فوق عظمت همة انقلابهای بشری هدیه کند.
هنگامی که امام حسین(ع) مدینه را ترک و به اصطلاح قیام خود را علنی نمود وصیت نامه ای تنظیم و آن را نزد برادر خود (محمد حنفیه که در آن زمان، دستانش فلج شده لذا از جهاد معاف بود) میسپارد و هدف خود، از این قیام و حرکت را با صراحت کامل بیان مینماید. «. . . اِنی ما خَرَجتُ اشراً وَ لا بَطراً وَلا مُفسداً و لاظالماً وَ اِنّما خَرَجتُ لطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمّهِ جَدی اُریدُ اَن اَمُرَ بِالمعروفِ و اَنهی عَن المُنکَر وَ اَسیرَ بسیرَهٍ جَدی وَ اَبی ... = ... من برای ایجاد فتنه و فساد خارج نشدم، هدفم فقط اصلاح انحرافاتی است که در بین امت جدم پیدا شده است من بقصد امر به معروف و نهی از منکر طبق سنت و سیره جدم و پدرم حرکت کرده¬ام ... »
و این مهمترین هدف قیام امام حسین(ع) است و امام(ع) در تمام مسیر حرکت خود از مدینه تا مکّه و از مکّه تا کربلا، و در هر مکانی که موقعیت بیان آن فراهم آمده است، با صراحت و قاطعیت، این هدف را تبیین و تفسیر نموده است و بعد از شهادت آن حضرت و یاران باوفای او (سلام الله علیهم اجمعین) این پرچم را حضرت زینت (سلام الله علیها) و امام علی ابن الحسین (زین العابدین(ع)) به دوش کشیدهاند و امروز هر کس ادعای حسینی(ع) بودن دارد باید زینبی باشد و الاّ یزیدی است. که:
«... یا اَبا عَبداللهِ اِنّی سِلمٌ لمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لمَن حاربَکم اِلی یومِ القیامَهِ ...» (زیارت عشورا)
منابع مورد استفاده:
1- اَلارشاد، تألیف شیخ الامه محمد ابن محمد ابن النعمان (شیخ مفید)
2- حماسه حسینی (اثر متفکّر شهید استاد مرتضی مطهری)
شیخ جلیل کامل جعفر بن قولویه در کامل از ابن خارجه روایت کرده است که گفت روزی در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم و جناب امام حسین علیه السلام را یاد کردیم حضرت بسیار گریست و ما گریستیم، پس حضرت سر برداشت و فرمود که امام حسین علیه السلام میفرمود: که منم کشتة گریه و زاری، هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند مگر آنکه گریان میگردد. و نیز روایت کرده است که هیچ روزی حسین بن علی علیه السلام نزد جناب صادق علیه السلام مذکور نمیشد که کسی آن حضرت را تا شب متبسم بیند و در تمام آن روز محزون و گریان بود و میفرمود که جناب امام حسین علیه السلام سبب گریة هر مؤمن است.
و شیخ طوسی و مفید از ابان بن تغلب روایت کردهاند که حضرت صادق علیه السلام فرمود که نفس آن کسی که به جهت مظلومیت ما مهموم باشد تسبیح است، و اندوه او عبادت و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان در راه خدا جهاد است. آنگاه فرمود که واجب میکند این حدیث به آب طلا نوشته شود.
و به سندهای معتبرة بسیار از ابوعمارة منشد یعنی شعرخوان روایت کردهاند که گفت روزی به خدمت جناب صادق علیه السلام رفتم حضرت فرمود که شعری چند در مرثیة حسین علیه السلام بخوان چون شروع کردم به خواندن حضرت گریان شد و من مرثیه میخواندم و حضرت میگریست تا آنکه صدای گریه از خانة آن حضرت بلند شد.
و به روایت دیگر حضرت فرمود: به آن روشی که در پیش خود میخوانید و نوحه میکنید بخوان، چون خواندم حضرت بسیار گریست و صدای گریه زنان آن حضرت نیز از پشت پرده بلند شد چون فارغ شدم حضرت فرمود که هر که شعری در مرثیه حضرت حسین علیه السلام بخواند و پنجاه کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هر که سی کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هر که بیست کس را. و هر که ده کس را و هر که پنج کس را. و هر که یک کس را بگریاند بهشت او را واجب گردد. و هر که مرثیه بخواند و خود بگرید بهشت او را واجب گردد.
و هر که او را گریه نیاید پس تباکی کند بهشت او را واجب گردد.
و شیخ کشی (ره) از زید شحام روایت کرده است که من با جماعتی از اهل کوفه در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودیم که جعفر بن عفان وارد شد حضرت او را اکرام فرمود و نزدیک خود او را نشانید، پس فرمود یا جعفر عرض کرد لبیک خدا مرا فدای تو گرداند، حضرت فرمود بَلَغَنی اَنَکَ تَقُولُ الشّعِر فیِ الْحُسَیْنِ وَ تَجیدَ به من رسید که تو در مرثیه حسین علیه السلام شعر میگویی و نیکو میگوئی عرض کرد بلی فدای تو شوم فرمود که پس بخوان. چون جعفر مرثیه خواند حضرت وحاضرین مجلس گریستند و حضرت آنقدر گریست که اشک چشم مبارکش بر محاسن شریفش جاری شد. پس فرمود به خدا سوگند که ملائکه مقربان در اینجا حاضر شدند و مرثیة تو را برای حسین علیه السلام شنیدند و زیاده از آنچه ما گریستیم گریستند. و به تحقیق که حق تعالی در همین ساعت بهشت را با تمام نعمتهای آن از برای تو واجب گردانید و گناهان ترا آمرزید. پس فرمود ای جعفر میخواهی که زیادتر بگویم؟ گفت بلی ای سید من، فرمود که هر که در مرثیة حسین علیه السلام شعری بگوید و بگرید و بگریاند البته حق تعالی بهشت را برای او واجب گرداند و بیامرزد او را.
نوشته شده توسط : سادات
اخجون محرم داره میاد امشب
میاد که بازم بگه ........... از امام حسین برام بگه.................
از بزرگیش از ثالاریش.. از شهامتش... از بزرگواریش.... از...........
میاد تا بگه حسین کی بود..میاد تا بگه بنی هاشمی ها کیان.........
میاد تا ببینه کی هنوز داغداره حسینه ........................
میاد تا به من بفهمونه هنوز جایی برای استغفارت هست..
میاد تابگه... کی حسینی؟.. تاشفاعت رو امضا بگیره.............
تا خودش تو اون دنیا بگه این عزادار من بوده..........
فدات بشم محرم........ نمیدونی چه قدر خوشحالم که این روزرو میبینم
یک محرم دیگه............
اقاجون....... شاید این دفعه ادم شدم..........
با حسین (ع) خودت شفاعتمون کن...........
نوشته شده توسط : سادات